والیان بلخ در نخستین سدۀ پس از بازستانی استقلال افغانستان» ( 1298 ـ 1398/ 1919 ـ 2019)، سیزدهمین اثر پژوهشی صالحمحمد خلیق، دانشمند و شاعر معاصر استان بلخ افغانستان، در 190 روی به قظع رقعی با برگآرایی توسط سید علی و طراحی روی جلد توسط محمدصمیم صورتگر در پاییز سال 1398 هجری خورشیدی، از سوی استانداری بلخ به همکاری مالی جناب محمداسحاق رهگذر، استاندار کنونی بلخ، با شمارهگان یکهزار نسخه در کابل چاپ و نشر شد.
این اثر دربرگیرندۀ تاریخ صد سال اخیر استان بلخ و معرفی حدود 70 تن از والیان (استانداران) بلخ، رئیسان تنظیمیۀ شمال افعانستان، آمران زون شمال افغانستان، فرماندهان گروه عملیاتی و رهبران شمال افغانستان با تصویرهای آنان در درازای این یک سده است، به گونهیی که پیش از معرفی والیان هر دورۀ تاریخی، دربارۀ رویدادهای مهم تاریخی استان بلخ در همان برهۀ زمانی روشنی انداخته شده و معرفی هر والی دربرگیرندۀ زندهگینامه و نیز مهمترین کارنامههایش برای استان بلخ است. در نگارش این اثر از 250 منبع استفاده شده است. (ادارۀ اطلاعات و فرهنگ استان بلخ)
به رهگذار غچیها»، هژدهمین دفتر شعر صالح محمد خلیق، شاعر معاصر استان بلخ افغانستان، در پاییز سال 1398 خورشیدی با برگآرایی توسظ سیّد علی و طراحی روی جلد توسط مهدی نیازی از سوی انجمن نویسندهگان بلخ با شمارهگاه یکهزار نسخه در کابل چاپ و نشر شد. این مجموعه دربرگیرندۀ 48 سروده در قالبهای غزل، دوبیتی و رباعی در 88 روی به قطع رقعی است و به همسر شاعر، بانو مینا خلیق، اهدا شده است. هزینۀ چاپ این دفتر شعر را جناب آقای عبدالتواب راسخ، رئیس امنیت ملی استان بلخ پرداخته است. (انجمن نویسندهگان بلخ)
غزنه آغشتهست با خون
آتش جنگ است در هر کوی و برزن شعلهور
غزنه باز افتاده در دست جهانسوزی دگر[1]
شهر غزنین نی همان است.»، آه تا امروز هم
میسراید فرّخی با گریه و حسرت مگر؟ [2]
آی ای شهر دلیران، زابلستان کهن!
کو کجا شد رستم دستان، کجا شد زال زر؟
نیست دیگر نسبتی با روم و چینش در بهی
ای سنایی، خیز و مُلک خویش را اکنون نگر[3]
غزنه آغشتهست با خون، غزنه از شیون پر است
چشم دنیا کور امّا، گوش دنیا نیز کر
باد نوروزی وزد کی باز در این دور و بر؟
باغ پیروزی» کی آرد باز این جا بار و بر؟[4]
[1] ـ اشاره به یورش علاءالدّین جهانسوز به غزنه.
[2] ـ اشاره به شعری که فرّخی سیستانی پس از ویرانی غزنه به دست علاءالدّین جهانسوز با این مطلع سروده بود:
شهر غزنین نه همان است که من دیدم پار/ چه فتادهست که امسال دگرگون شده کار؟
[3] ـ اشاره به این بیت سنایی غزنوی است:
بس که شنیدی صفت روم و چین/ خیز و بیا ملک سنایی ببین (سنایی غزنوی).
[4] ـ باغی که جای نشاط و و همچنین پذیرایی رسمی غزنویان بودهاست و آرامگاه سلطان محمود نیز بربنیاد وصیّت خودش در آن باغ است.
مجموعۀ شعر پیمانه خلیق
ناشر: انجمن نویسندهگان بلخ
شمارۀ نشر: 98
نوبت چاپ: یکم
سال چاپ: 1397
شمارهگان: 1000 نسخه
جای چاپ: کابل
برای بلخ، بلخیان و جامعۀ ادبی ما جای مسرّت و افتخار است که اینک بانوی دیگری از تبار رابعه، دل و دلهرهاش را از نای شعر، فریاد میکند و ترانۀ باران» که نخستین زمزمههای زیبا و دلانگیز بانو پیمانه خلیق است اینک به دست نشر سپرده میشود. بامطالعۀ این دفتر به خوبی پی میبریم که شاعر بزرگی در راه است؛ شاعری از جنس عشق و آیینه! و آن هم از شهر خواهر بزرگش رابعه که پیامآور مهر و نجابت بود.
پیمانه خلیق دانشآموختۀ سال 1396 خورشیدی از رشتۀ اداری و دیپلوماسی دانشکدۀ حقوق و علوم ی دانشگاه بلخ است و پایاننامۀ خود را زیر عنوان مؤلفههای مردمسالاری در قانونهای رسانهیی جمهوری اسلامی افغانستان» نگاشته است. سرودههای او قبلاً در گزینههای شعری شاعران بلخ از جمله در دفتر شعر از میان دود و خاکستر»، دربارۀ شهید فرخنده، دفتر شعر ثبت است بر جریدۀ عالم دوام تو»، سوگسرودههایی دربارۀ روانشاد استاد فرزاد، و دفتر شعر معلّم من» دربارۀ آموزگار، و همچنین در نشریّههای عُقاب آزادی»، بیدار»، عُقاب»، نوروز آریانا» و غیره به چاپ رسیده اند. پیش از این دو اثر از او به نامهای سرایشگر مهر و آزادی» که مجموعۀ مقالهها و شعرها دربارۀ صالحمحمّد خلیق است، و نامهها از دکتر عبدالسّمیع حامد به صالحمحمّد خلیق» چاپ و نشر شده اند.
با آنکه در سروده های او عشق به میهن جایگاه والایی دارد، مانند غزلهای وطن»، فرمان آتشبس»، زخم وطن» و همچنین رویکرد به تاریخ و گذشتههای پربار میهن در این سروهها به فراوانی دیده میشود؛ مانند غزلهای نوروز»، سمنک»، گل سرخ»، با این هم آنچه بالاتر از همه ارزش دارد دید و دریافتهای نه» در شعرهای اوست که عمدهترین آخشیج در شعر یک بانو میباشد و آنچه که نام و نشان فروغ» را فروغناک ساخته است. پیمانه خلیق با نخستین تجربههایش در زمینۀ شعر نشان داده است که به درک درستی از نهگی» در شعر زن رسیده است و با توانایی میتواند این پنجره را رو به خورشید باز و بازتر نماید؛ چنانچه در غزل زیرین میتوان این وضعیّت را مشاهده و احساس کرد:
من زنم، یک دردمند دورۀ دیرینه ام
وارث غمهای بیپایان صد تهمینه ام
میسرایم روز و شب از مهربانیها، ولی
قرنها آماج صد تیغِ زبان و کینه ام
لحظهیی گردونِ گردان بر مراد من نگشت
نیست غیر از روزِ غم از شنبه تا آدینه ام
آتشی افروختهست ارچند در جانم هنوز
برنمیخیزد مگر جز آه سرد از سینه ام
با تمام دردهایم بی شکستم بی شکست
گوییا از جنس پولاد است و سنگ آیینه ام
میروم بالای بالا تا چکادِ برترین
با پر و بالم، که فارغ از نیاز زینه ام
سرنوشتم را من از سر مینویسم عاقبت
میکنم پدرود با احوال دردآگینه ام
من زنم، سرشار نیروی وفا و دوستی
کَی مرا از پا بیندازد غم پارینه ام
نمونههای زیرین نیز از نگاه حسّ نهگی در سرودههای این شاعربانوی جوان، درخور مکث و تأمّل استند:
من چرا از زندهگی دلتنگ باشم؟
مثل یک گلغنچۀ کمرنگ باشم؟ (غزل پهنۀ پرواز»)
بر سنگهای صبر که باور نمانده است
شیرینم و حکایت فرهاد میکنم (غزل فریاد»)
پایبندم اگرچه در چمنی
بازهم شُکر، سرو آزادم.
گل صدبرگ نیستم، هر باد
میتواند نه ساده بربادم
کوه را روبم از سر راهم
گرچه شیرینم و نه فرهادم (غزل سرو آزاد»)
زلف را میکنم آراسته در جشن بهار
با گلِ قیدک و سیخک نه، فقط با گل سرخ (غزل گل سرخ»)
زنم، یک آسمان پرواز دارم
زنم، یک پنجره آواز دارم
مپرسیدم غمین است از چه سازم؟
که صدها سوز از آغاز دارم (دوبیتی زن»)
قابل یادآوری است که در بسیاری از این سرودهها پیامهای بسیار ژرف حقوق بشری مشهود اند؛ مانند غزلهای فرخنده، ای فرخنده»، آسمان تار و تیره»، سرود زندهگی»، سرنوشتی سرنگون»، من زنم».
یکی از جانمایههای سرودههای او پرداختن به موضوعهای مهم ملّی اند، مانند غزلهای شعار همدلی»، گُلکاری»
سفرهای او به شهرهای تاشکند، سمرقند و بخارا در کشور دوست و همفرهنگ ما، جمهوری اوزبیکستان، نیز بازتاب روشنی در سرودههای او داشته اند و شماری از غزلهایش با یاد و خاطرۀ این سفرها آفریده شده اند؛ مانند غزلهای به اوزبیکستان» و شبهای بخارا».
یکی دیگر از موضوعهای سرودههای او را ارجگزاری به جایگاه مادر و پدر و آموزگار که پدر و مادر معنوی است تشکیل میدهد؛ مانند شعرهای پدر»، اعجاز معلّم»، مادرم».
چیز دیگری را که میخواهم بگویم این است که زبان شعرهای بانو پیمانه خلیق پُخته و استوار ست؛ جنبههای هنری و تخیّل در شعرهایش فراوان وجود دارند که خوانندهگان این اثر میتوانند این زیباییها و ارزشها را در آیینۀ شعرهای او که مانند ترانههای باران معطّر و شورانگیز اند به نظاره بنشینند.
آرزو دارم این درخت رنگین همواره بهاری و مترنّم باشد.
عبدالوهّاب مجیر
بلخ، 1 اردیبهشت 1397 خورشیدی
تاریخ گوید قصّۀ دردآفرینت را
خورشید تابانَد پیام آتشینت را
آن روز ای خواهر چه روزی بر سرت آمد؟
باری نگفتی آرزوی آخرینت را
توفان بهپا شد، سروِ سبزت را شکست، ای وای!
تاراج کرد آن نوبهار و فروَدینت را
فرخنده، ای فرخنده، ای فرخنده. فرخنده!
تنها نبنشاندی به سوگت سرزمینت را ـ
ـ در سوگ تو گویی که سنگ و چوب مینالند
دنیا گرفته چهرۀ اندوهگینت را
در بلخ بعدِ رفتنِ تو نوبهار نیست
کو آن دلی که لالهصفت داغدار نیست؟
هر سو که میروم تو به چشمم نمیخوری
چیزی به غیر عکس تو در اختیار نیست
یکباره از چه رَخت سفر بسته ای؟ بگو!
برگرد زود! چون که دلم را قرار نیست
بی تو تمام شهر سیهپوش گشته است
جایی برای زیست دگر این دیار نیست
باور کنم چهگونه فرارفتن تو را؟
استاد! بی تو زندهگیِ من به کار نیست
بر فراز ای هم وطن! توغ بهار همدلی را
تا بهپا سازیم با هم روزگار همدلی را
در فضای شهر و ده، در خانه و روی خیابان
سر بده با یک صدا با من شعار همدلی را
گر بکاری هموطن! گلهای سرخ مهر خود را
میکنی دایم چراغانی دیار همدلی را
تا که باشد سبزِ سبز ِسبز، ازخون دل خود
آبیاری کرد باید باغسار همدلی را
هر تباری یک گل زیباست، یا رب در امان دار
این گلستان، این نماد آشکار همدلی را
هموطن آی و برای رهبرت رایی بده!
تا شود آرام درد ک رایی بده!
دیگران دیروز جان دادند بهر این وطن
آی و امروز، ای عزیز خواهرت! رایی بده!
تا که با دستان پُرکار خودت، ای هموطن!
نقش بندد سرنوشت بِهترت، رایی بده!
رَو شتابان از دل و جان، چون که هر صندوق رای
این زمان باشد به مثل سنگرت، رایی بده!
ضامن امنیّت و صلح و ثبات دایمیست
رای تو، هر گاه ناید باورت، رایی بده!
رایدادن مثل گُلکاریست در باغ وطن
گلسِتانی تا شود دَور و برت، رایی بده!
برگزین پیمانه»وار آیندهات را، هموطن!
شو برون از خانه و از دفترت، رایی بده!
این جا که میکَشم نَفَس، این خانۀ من است
این خوانِ گرمِ آب من و دانۀ من است
این جا که داده است مرا فرّ بال و پر
آبیِ عشقِ سرکش و دیوانۀ من است
هر رود و کوه و درّه و صحرای این وطن
تاریخ پُرشکوهم و افسانۀ من است
گلزار باد و خرّم و آباد میهنم
این برترین امیدِ صمیمانۀ من است
هرگز نمیکنم به کسی دست خود دراز
گنج همیشه کشور ویرانۀ من است
با هزاران درد در آغوش تو بنشسته ام
ای وطن! چون مادری و من به تو وابسته ام
مثل یک جنگل، ولی در کام دود و آتشی
مثل یک پرّنده، امّا بال و پر بشکسته ام
خو به آتش کرده ام، هرگز نه خاکستر شدم
بسکه چون ققنوس بین شعلهها پیوسته ام
کِیست تا فرمان آتشبس دهد؟ آخر بس است
من از این جنگی که میسوزد تو را بس خسته ام
کَی ببینم کَی که باشی رَسته از درد والم؟
کَی ببینی کَی که من از غصّه و غم رَسته ام؟
در پهنۀ آسمان من نور نبود
ارچند که از مِهر، دلم دور نبود
اندوهِ جهان کرده به قلبم خانه
ارچند دلم همیشه مسرور نبود
از بس که عطش به جانم آتش زده بود
یک گام میان شاعر و گور نبود
گفتند که زندهگیست نوشین، امّا
ما را که به غیر نیشِ زنبور نبود
با مرهم صلح هم مُداوا نشود
زخم وطنم اگر چه ناسور نبود
چهقدر اینجا شرارِ گرمِ جنگ است
دل من خسته از دود و تفنگ است
چرا هر خانه و کوی و خیابان
به خون ما همیشه سرخرنگ است؟
همیشه روحم آرامش ندارد
دلم پشت فضای صلح تنگ است
بیا ای هموطن ساکت نباشیم!
که خاموشی در این احوال ننگ است
کمر بندیم تا نابود گردد
هر آن که با من و با تو به جنگ است
به عمر آرزویی زیادت ندارم
اگر تو نباشی سعادت ندارم
چهگونه کنم زیست بیتو ندانم؟
به جز با تو بودن که عادت ندارم
تمام جهان هم اگر از تو باشد
تو از من که باشی حسادت ندارم
تو را میپرستم تو را میپرستم
به جز یاد تو من عبادت ندارم
تو را دوست دارم چنان که به راهت
به جز آرزوی شهادت ندارم
تو با نگاه گرم خود چه شاهکار میکنی
دل مرا ز دُورِ دُورها شکار میکنی
تو با سبد سبد غزل میآیی از کرانهها
فضای زندهگیم را چو یک بهار میکنی
درخت دلخوشیِ من ثمر ندارد آه، آه
تو چون نسیم میرسی، سپس فرار میکنی
همیشه بوده ای چنین، همیشه درد سر مَرا
به درد و غم مرا همیشه سردچار میکنی
ندارم آرزویی و سرودنم دگر بس است
سکوت اگر کنم، مرا مگو چه کار میکنی؟
چهگونه مِهر تو را در دلم نهان بکنم؟
نگاه جز تو کجا من به آسمان بکنم؟
تمام دار و ندارم تویی در این دنیا
به دُور از تو چهسان زیست در جهان بکنم؟
برای وصف تو من واژهیی نمییابم
چهگونه وصف ترا آه با زبان بکنم؟
کتابهای تو آموزههای روح من اند
سرودهای تو را زیبِ گوشِ جان بکنم
پدر! به نام بزرگت به خویش میبالم
نگاه، نام تو را با همه توان بکنم
ای معلّم، ای که ما را با خدا دَمساز کردی
چشم ما را سوی شهر روشنیها باز کردی
ای معلّم، قلب تارِ ذرّه را بر ما گشودی
تا فراز آسمان آمادۀ پرواز کردی
مثل مادر یا پدر، بَل بیشتر غمخوار گشتی
درس مهر و مهربانی را به ما ابراز کردی
بهر حفظ میهن ای فرماندِهِ روح و روانها
پروریدی تا که ما را مثل یک سرباز کردی
چون پیمبر رهنمون گشتی به سوی روشنیها
مثل خود تا آن که ما را با خدا همراز کردی
ای معلّم، پخش کردی نور دانش را به دنیا
شد جهان از تو منوّر، واقعاً اعجاز کردی
از شعشعۀ لاله چراغان شده نوروز
مانند گلِ رویِ شهیدان شده نوروز
از بسکه فشاندند به راهش گل و ریحان
سر تا به قدم خود گل و ریحان شده نوروز
تا زنده کند آرین و فرّ کهن را
جمشیدی با تاج درخشان شده نوروز
بر هر طرفی جلوه کند پرچم فتحش
سرباز فداکار خراسان شده نوروز
افراشته بر کوه و دمن پرچمِ خود را
پیروز بر اردوی زمستان شده نوروز
آوازۀ نامش بگرفتهست جهان را
شهنامه شده، رستم دستان شده نوروز
دوست دارم خاک پاک مشکآگند تو را
دوست دارم مردمِ در مِهر پابند تو را
دوست دارم جلگههای سبز و پدرام تو را
رودهای مست و توفانی و ارغند تو را
دوست دارم تاشکند» و ترمذ» و فرغانه» را
شهر سبزت» را، بخارا» و سمرقند» تو را
همزبانت استم و با جان نیوشا میشوم
ازبکیِ چون شکر، تاجیکیِ قند تو را
ازبکستان»! ریشهات با سرزمین من یکیست
خوب میدانیم ما با بلخ» پیوند تو را
شاد باشی و گل و گلزار باشی تا ابد
تازه میخواهیم و تر گلهای لبخند تو را
من چرا از زندهگی دلتنگ باشم؟
مثل یک گلغنچۀ کمرنگ باشم؟
در دلم از غصّهیی ترسی نباشد
ای خوشا دلسنگ باشم، سنگ باشم
زندهگی در ذات خود آوردگاهیست
کاش من یک قهرمان جنگ باشم
در نبرد بیامان زندهگانی
مثل یک سرباز نه؛ سرهنگ باشم
ای خوشا در پهنۀ پرواز، دایم
مثل شاهینی بلندآهنگ باشم
هر طرف تا انفجار و انتحار است
زندهماندن واقعاً یک شاهکار است
درد ما انگار پایانی ندارد
زن اگر باشی سزایت سنگسار است
قرنها ما کُشته دادیم و نمردیم
در جهان امّا کسی کَی غمگسار است؟
آهِ ما کرد آسمان را تار و تیره
هان مپندارید ابر است و غبار است
دشمن خونیِ خود را میشناسیم
چاره تنها کارزار و کارزار است
حیرانِ رنگبازیِ تقدیر میشوم
وقتی که در جوانیِ خود پیر میشوم
اکنون که زنده ام به کدامین گناهِ خود
در لای خاطرات تو تصویر میشوم؟
وقتی که چون کبوتر آزاد میپرم
از چه به دام بام تو زنجیر میشوم؟
سرباز کارزار حیاتم، ولی چه سود؟
با خود همیشه یک تنه درگیر میشوم
یک پاره اَشکم و پُرِ رگبارِ گریه ام
یک روز مثل سیل سرازیر میشوم
کِی گفته است نام تو را یاد میکنم؟
نام تو را نه یاد که فریاد میکنم
امشب که آسمان و زمین را به هم زدم
دنیای دیگری به خود ایجاد میکنم
هر سو به جستوجوی تو چون باد رفته ام
ای گل فقط به بوی تو دل شاد میکنم
بر سنگهای صبر که باور نمانده است
شیرینم و حکایت فرهاد میکنم
شعری اگر نبود چهسان بی تو میگذشت؟
ای دوست شُکرِ طبع خداداد میکنم
همیشه کولهبار ظلم را بر دوش میگیرم
خودم را بهرِ نانی روز و شب خاموش میگیرم
چهقدر این زندهگی سخت است و دلتنگی و غم دارد
چه وقتی مرگ را چون سایه در آغوش میگیرم؟
از این راهی که پر از شیشۀ بشکسته و خار است
من آهنگ سفر در پیش بی پاپوش میگیرم
منم پرّندۀ دریا و دور از آبی و دریا
کجا آرام در هر لای و در هر لوش میگیرم؟
سرود زندهگیِ من صدای ناله را مانَد
خودم ـ تنها خودم ـ بر قصّۀ خود گوش میگیرم
زنده گی راه خطرناکیست، امّا مادرم!
با تو راه زندهگی را میتوانم بسپرم
رهنمای من که باشی نیست ترسی در دلم
از هزاران هفتخوان زندهگانی بگذرم
گفت پیغمبر که: جنّت زیر پای مادر است»
ای فدای خاک پاک گامهای تو سرم!
میتوانم برپرم تا آسمانها، تا خدا؛
چونکه است آموزۀ دینداریات بال و پرم
مهربانِ مهربانانی و نازم میدهی
در نگاهان تو تا امروز کودکدخترم
خانه نورانیست با تو، خانه از نعمت پُر است
میشود با تو پُر از عطر خدا دور و برم
من به یادت چهقدر معتادم
که نمیبینمت ولی شادم
پایبندم اگرچه در چمنی
بازهم شُکر، سرو آزادم
گاه شادی و گاه غم دارم
ناگزیرم که آدمیزادم
گل صدبرگ نیستم، هر باد
میتواند نه ساده بربادم
کوه را روبم از سر راهم
گرچه شیرینم و نه فرهادم
نَفَسم گوییا برون گشته
خون به رگهام نیلگون گشته
چه ستمها که رفته اند به من
صبرم آوازۀ قرون گشته
سر به زانو نهاده گریه کنم
غصّه و درد من فزون گشته
این شبم را کجاست فردایی؟
من و این ظلمتِ فسونگشته
میشود چون نوشته از سر؟ چون؟
سرنوشتی که سرنگون گشته
من زنم، یک دردمند دورۀ دیرینه ام
وارث غمهای بیپایان صد تهمینه ام
میسرایم روز و شب از مهربانیها، ولی
قرنها آماج صد تیغِ زبان و کینه ام
لحظهیی گردونِ گردان بر مراد من نگشت
نیست غیر از روزِ غم از شنبه تا آدینه ام
آتشی افروختهست ارچند در جانم هنوز
برنمیخیزد مگر جز آه سرد از سینه ام
با تمام دردهایم بی شکستم بی شکست
گوییا از جنس پولاد است و سنگ آیینه ام
میروم بالای بالا تا چکادِ برترین
با پر و بالم، که فارغ از نیاز زینه ام
سرنوشتم را من از سر مینویسم عاقبت
میکنم پدرود با احوال دردآگینه ام
من زنم، سرشار نیروی وفا و دوستی
کَی مرا از پا بیندازد غم پارینه ام
یادگاری بوَد از دورۀ یاما سمنک
است همریشۀ نوروز و بلیکا سمنک
تکّۀ کوچکی از وسوسۀ گندم زار
قصّۀ کوچکی از آدم و حوّا سمنک
سبزهاش بوی بهار و گل و باران دارد
مژدهها میدهد از رفتن سرما سمنک
خانه در خانه نوای سمنک در جوش.» است
گِرد خود خوانده فرا دخترکان را سمنک
رنگ میگیرد از آن سفرۀ صبحانۀ ما
گوییا است همان شربت سوما سمنک
چه زیبا است و شیرین است، یاران! یاد دانشگاه
بیاید کاش از سر روزگار شاد دانشگاه
نشان و رنگ و بوی خوبِ فردوس برین دارد
فضای خوشگوار و دلکش و آزاد دانشگاه
پیمبرگونه دانایی و آگاهی به ما دادند
درود بیکران بادا به هر استاد دانشگاه
در آغوش پر از گرمیِ مِهرش پرورش دیدیم
که دانشگاه مادر بود و ما اولاد دانشگاه
فراموشم نمیگردند همصنفانِ خوبِ من
که ما همزاد هم بودیم و هم همزاد دانشگاه
نماد عالم بالاست بر روی زمین؛ بادا
به دور از هر گزندی تا ابد بنیاد دانشگاه
باز آتش زده در دامن صحرا گل سرخ
شعله در شعله بلند است به هر جا گل سرخ
زلف را میکنم آراسته در جشن بهار
با گلِ قیدک و سیخک نه، فقط با گل سرخ
هر گلی خوب و قشنگ است، مگر بالا است
یک سر و گردن از سایر گلها گل سرخ
در میان همه گلها چو شهادتخواهان
پرچم عشق برافراشته تنها گل سرخ
باز بر کوریِ چشمان عدوی نوروز
گشته در بلخ چه با هلهله برپا گل سرخ»!
من سر پرواز دارم، پرّ و بال من تویی
مایۀ شوریدهگی و حسّ و حال من تویی
چیستانی نیست نزدم داستان زندهگی
راست گویم پاسخ هر پرس و پال من تویی
بارها بگشاده ام دیوان حافظ را، مگر
آشکارا دیده ام معنای فال من تویی
نیست باکم رو بگردانم اگر بر هر طرف؛
شرق و غرب و هم جنوب و هم شمال من تویی
در میان عمر من کو لحظههای دیگری؟
روزهای من تویی و ماه و سال من تویی
کی برم از یاد شبهای بخارا را
لحظههای ماهتابیِ چو رؤیا را
آن خیابانهای سنگیِ قدیمی را
کاخهای باشکوهِ آسمانسا را
کوچههای تنگ را هر شب که میگشتم
میسرودم شعرهای کودکیها را
کوچهها تا دُورهای دُور میبردند
تا دلِ استورههای بخدی» و وارا»
آن در و دیوارهای استوارِ ارگ»
زنده میکردند یاد کاخ یاما» را
اختران افسانه میگفتند آن شبها
قصّههای کورش و بانو سمیرا را
بر سر حوض»اش که خسته باز میگشتم
از غبارِ راه میشستم سر و پا را
چند سالی شد که هر شب خواب میبینم
کَی برم از یاد شبهای بخارا را؟
ای کاش باز مثل بهاران ببینمت
سرشار از ترانۀ باران ببینمت
ارچند روزگار، سیاه است و تیره است
رخشنده مثل ماه شبستان ببینمت
یک عمر شد برای تو هی گفته ام غزل
یک روز هم نشد که غزلخوان ببینمت
اندوهِ این جهان که به پایان نمیرسد
باید به روی غم خوش و خندان ببینمت
دیرآمدی و زود چرا میروی؟ نشین!
می خواهم ای عزیز، فراوان ببینمت
چند میگویی برایم روز و شب: عیدی ندارم»؟
عید حتماً خواهد آمد؛ هیچ تردیدی ندارم
میدهد قلبم گواهی: میرسد روزی بهاران
میشگوفند آرزوها؛ قلب نومیدی ندارم
باورم هرگز نشد کم بر فروغی جاودانه
شب اگرچه ماهتابی، روز خورشیدی ندارم
میکنم در شعرهایم زندهگیِ جاودانه
ای که میگویی برایم: عمر جاویدی ندارم»
غیر زیبایی و خوبی نیست در این دوروبرها
غیر خوشبینی به دنیا من دگر دیدی ندارم
چند میگویی برایم روز و شب: عیدی ندارم»؟
غیر با عید و بهاران دید و وادیدی ندارم
سفر کردی و من دلتنگ گشتم
برایت شیشه، ای دلسنگ گشتم
بیا بشنو سخنهای دلم را
برایت یک قفس آهنگ گشتم
برادرزادههای ارجمندم!
من از دوریِ تان زار و نژندم
به روز عید دیدار شما است
یکی از آرزوهای بلندم
به خانم برادرم، شهلاجان برزین
الا شهلای با جانم برابر
مبارک باد بر تو روز مادر!
برای آن به تو تبریک گفتم
که میخوانی مرا همواره دختر
منم گمگشتۀ یلدای چشمت
و یک سوداییِ شیدای چشمت
دلم خواهد بخوابم تا همیشه
زنم، یک آسمان پرواز دارم
زنم، یک پنجره آواز دارم
مپرسیدم غمین است از چه سازم؟
که صدها سوز از آغاز دارم
|
پیمانه خلیق فرزند صالحمحمّد خلیق، سرایندۀ این دفتر، در 27 جدی/ دی 1373 خورشیدی در شهر مزار شریف، مرکز استان بلخ، زاده شد. دورۀ دانشآموزی را از سال 1380 تا 1392 در دبیرستان گوهرخاتون در زادگاه خود و آموزشهای عالی را از سال 1393 تا 1396 در رشتۀ اداری و دیپلوماسی در دانشکدۀ حقوق و علوم ی دانشگاه بلخ تا درجۀ کارشناسی سپری کرد. او تا کنون سفرهایی به کشورهای اوزبیکستان، هندوستان، امارات متّحدۀ عربی و عربستان سعودی داشته است.
پیمانه خلیق از سال 1393 شعر میسراید و سرودههای او در قالبهای کهن و با جانمایههای اجتماعی و میهندوستی و با حسّ نهگی در برخی از نشریّههای بلخ و کشور، چون بیدار»، عُقاب آزادی»، عُقاب»، نوروز آریانا» و غیره و نیز در گزینههای شعری از میان دود و خاکستر» (سوگسرودههایی برای شهید فرخنده) (کابل، 1394)، ثبت است بر جریدۀ عالم دوام تو» (سوگسرودههایی برای استاد فرزاد) (بلخ، 1394)، و معلّم من» (درستایش آموزگار) (بلخ، 1394) به چاپ رسیده اند.
او افزون بر سرایش شعر به هنر نقّاشی نیز دسترسی دارد و در هنگام دانشآموزی یکی از آثارش با موضوع صلح در یکی از آزمونهای هنری جایگاه برتر را از آنِ خود کرده است.
آثار مستقلّ چاپشدهاش عبارت اند از:
ـ سرایشگر مهر و آزادی» (مجموعۀ مقالهها و سرودهها دربارۀ آثار شعری صالحمحمّد خلیق) (کابل، 1395)؛
ـ نامهها از دکتر عبدالسّمیع حامد به صالحمحمّد خلیق» (پیشاور، 1396)؛
ـ ترانۀ باران» (مجموعۀ شعر) (کابل، 1397).
نام کتاب: زمزمۀ نام خراسان
شاعر: صالح محمّد خلیق
ناشر: انجمن نویسندهگان بلخ
طرح روی جلد: ژکفر حسینی
رویآرا: سیّد علی
نوبت چاپ: یکم
شمارهگان: 1000 نسخه
سال چاپ: 1397 کوچی خورشیدی/ 6697 آریایی جمشیدی
چای چاپ: کابل
زنبق
کردند پرپرش، چیست آخر گناه زنبق؟
کَی میرسد به پایان؛ روز سیاه زنبق؟
تنها نه این که زنبق؛ پرپر شدند پرپر
گلهای سرخ هم در کشتارگاه زنبق
فریاد داشت باید؛ مانند روزه بر لب؛
شد نام ماهِ روزه مِنبعد ماه زنبق
دلدادهگان بیایید؛ بر گِردِ آن بچرخید!
میعادگاه دلها شد چارراه زنبق
در جادهها بکارید؛ تا باز هم برُویَد
باید گرفت حقّش؛ شد دادخواه زنبق[1]
بلخ/ 11 خرداد 1396
به صفحه صفحۀ تاریخها.
روایتیست هرآیینه رُود، شورِ مرا
و نیست کوه، جز آیینهیی غرورِ مرا
یقین بکن که من از دودۀ سیاووشم
ببین از آتش رخدادها عبورِ مرا
نوشتهاند هزاران هزار رستم زال
به صفحه صفحۀ تاریخها حضورِ مرا
به قلدران جهان یک پیام دارم و بس:
کسی ندارد و هرگز نداشت زورِ مرا
نکنده است مگر گور خویش را دشمن
به زعم خویش اگر کنده است گورِ مرا
جهان تهی نشود از من و از افکارم
چو سوشیانس ببین بارها ظهورِ مرا
بلخ/ 16 خرداد 1396
از میان دود و آتش
مأمن هموارۀ آزادی آغوش شماست
خود، اسارت یک غلام حلقهبرگوش شماست
ماردوشان جهان را فرصت بیداد نیست
تا درفش کاویان روییده بر دوش شماست
دادخواه نسل انسان بوده اید از باستان
نقش بر الواح بابل گفتِ کوروش شماست
از میان دود و آتش آن که بیرون میجهد
زنده و سالم، کسی کَی جز سیاووش شماست
دستِ هر افراسیابی باد در دنیا خلاص!
تا بهپا این مردم ببرِ بیانپوش شماست
ای خوشا آن روزگارانی که فریاد آورید!
این دگرگونی که از لبهای خاموش شماست
بلخ/ 17 خرداد 1396
ترانۀ بیداری
تحصّن است نه زیبنده، راه پیمایید!
شما نه برکه و مرداب، بلکه دریایید
چه مشت مشت، گره خورده موجهای شما!
به فرق صخره و ساحل حواله فرمایید!
نه بحر، باز همان قطرههای پاشانید؛
اگر به گونۀ امروز صف نیارایید
به پیش! جز خس و خاشاک نیست آنسوها
شما که سیل خروشان بیسروپایید
شما که آینهدارهزار خورشیدید
چرا به قصّۀ ترسافگنانِ شبهایید؟
سکوت تلخ خراسان شکسته خواهد شد
اگر ترانۀ بیداریِ هریوایید
بلخ/ خرداد 1396
فرّ اهورایی
ای تهمتنزاده! بازوبند خود را گم مکن
این نشانِ ریشه و پیوند خود را گم مکن
هرچه میخوانی بخوان از نامهها و چامهها
زند خود را گم مکن، پازند خود را گم مکن
مرزهای میهنت بودند اگرچه بیشتر
از اتک» تا ساحل اروند» خود را گم مکن
مثل جان، شیرینِ شیرین است، الا ای همزبان!
زندهگی خواهی، زبان قند خود را گم مکن
آریاییزاده ای، فرّ اهورایی تو راست
باخبر! فرهنگ ارزشمند خود را گم مکن
بلخ/ 23 خرداد 1396
میگذرد
و زندهگی چهقَدَر، آه! زود میگذرد
چنانکه گویی هرگز نبود میگذرد
تمام زندهگی ما فقط تحصّنی اَست
که زیر چادرِ چرخ کبود میگذرد
جهان کنارۀ بنشستۀ نظارهگریست
و عمر ماست که مانند رود میگذرد
کمر ببند، مسافر! که جاده ناامن است
و از هزار فراز و فرود میگذرد
کنار راه به هر سنگ ـ هرچه پیمودم ـ
نوشته با قلمی سرخ بود: میگذرد!»
بخوان به نام گل سرخ»[2] و هر چه زیباییست
که: نیست عمر، اگر بی سرود میگذرد
بلخ/ 24 خرداد 1396
خون و خاکستر
کوهها! گردنکشان را باز هم سنگر شوید
رودها! آبستن یک شورش دیگر شوید
بر تبرداران که میخواهند جنگل را بُرند
شاخهها! بایست دار و برگها! خنجر شوید
چشم بر راه کِی استید؟ آستین را برزنید
غیرِ این بر هر چه دیگر راه، بیباور شوید
راهپیمایان دگر از خطّ قرمز بگذرید
چند در هر جاده فرشِ خون و خاکستر شوید؟
تا سحر شهنامه خواهم خواند در گوش شما
هر کدام ای خفتهگان تا پور زال زر شوید
بلخ/ 26 خرداد 1396
پرچم برافرازید!
برای دادخواهی، کاوهها! پرچم برافرازید
شُکوه کاخ ضحّاکان دنیا را براندازید
صفوف خویش را و راه خود را منسجم سازید
برای هیچ در هر جاده قربانی مپردازید
اگرچه راه تان بسیار دُور است و نفسگیر است؛
مبادا دَم بگیرید آی یاران پیشتر تازید
نه یاری از کسی خواهید و نی هم از کسی ترسید
که در هر رزمگاه، ای پهلوانان! خود بیانبازید
به جای جنگ رودررو، نمیبینید میترکند؟
دل ترسآوران را از هراس آگنده میسازید
به زانو میفتد دیو سیاه سرنوشت آخر
برای طرح والایی اگر با آن درآویزید
بلخ/ 26 خرداد 1396
یابد شب ما خاتمه.
ارچند که ما روی به خورشید نداریم
امّا به جز از مِهر، دگر دید نداریم
از بخدی، از این خانه و شهر یکمینیم
کِی گفت که ما نسبتِ جمشید نداریم
از زندهگی خویش چرا بهره نجوییم
وقتی که دگر فرصت تمدید نداریم
بینیم اگر از عینک بدبینیِ داعش
در دین خود، ای وای! دگر عید نداریم ـ
ـ تا قاتل و خونخواره نباشیم، به جنّت
حتمیست که راهی و روادید نداریم
ارزانیِ شان باد چنین باغ و بهشتی
بر رفتن آنجای که تأکید نداریم
ما را بگذارند به حال خود مان کاش
خیری که از این بیشتر امّید نداریم
داراییِ ما گوهر آدمگریِ ماست
ما صاحب گنجیم، مگویید: نداریم
از دیدۀ خورشید، نگاهیست بسنده
پروای قمر، غصّۀ ناهید نداریم
ارچند که خورشید نهان است در آفاق؛
یابد شب ما خاتمه، تردید نداریم
بلخ/ 30 خرداد 1396
زمزمۀ نام خراسان
از تک تکِ پاهای دلیران خبری نیست
از آن نَفَسِ گرم خیابان خبری نیست
در نیمۀ شب، آه! چه رخ داد در این شهر؟
حتّا که از آن چادر ویران خبری نیست
دل را بِسِپردند به دریا، همه رفتند؛
در آن طرف ساحل از ایشان خبری نیست
یک رمّه و صد گلّۀ گرگان گرسنهست
چندیست که از هی هی چوپان خبری نیست
میدان نبرد است و سیاهیِ سپاهی
از رستم و از سام نریمان خبری نیست
یک گُل نشگفتهست در این باغِ پر از زاغ
از نقطۀ پایان زمستان خبری نیست
در بلخ و بدخشان و هری. گشتم و گشتم
از زمزمۀ نام خراسان خبری نیست
خود را سروسامان دهید این بار و مگویید:
افسوس که از دورۀ سامان خبری نیست!
یک روز چو سیلاب، خروشید و ببینید
از این همه خاشاکِ فراوان خبری نیست
بلخ/ 28 خرداد 1396
بعد از بستن ضحّاک
تا کَی این مردم بیچاره چنین خون بدهد
تا که یک کاوۀ برخاسته بیرون بدهد؟
بعد از بستن ضحّاک ستمکار این بار
تخت را کاوه نباید به فریدون بدهد
کاوه بایست که خود تاج بپوشد این بار
تن نبایست چو بگذشته به قانون بدهد
سرنوشت همه را باز نویسد از سر
حاکم خود شود و امر به گردون بدهد
کین هفده پسرش» چیست؟[3] به ضحّاک این بار
کیفر هر چه شهید است، به افزون بدهد
باید این بار نسازد به دماوندش بند
خبر مردن او راست که میمون، بدهد
نگذارد دگر این خاک مقدّس هرگز
جای گُلخوشۀ گندم ثمر افیون بدهد
تا کَی از خون خودش مرز بسازد یک سو؛
یک طرف هرچه که خاکست به جیحون بدهد
تا کَی این مردم بیچاره چنین خون بدهد؟
کِی به درگاه ستم امرِ شبیخون بدهد؟
بلخ/ 2 تیر 1396
قدس
راهی به جهان علّیینم قدس است
هم قبلۀ عشق اوّلینم قدس است
هر کنج و کنارۀ زمین مسجد من؛
سجّادۀ من، مُهر جبینم قدس است
تنها نه که جمعۀ پسین رمضان
هر لحظۀ عمر نازنینم قدس است
نام دگر عشق همانا خون است
نام دگر دل غمینم قدس است
کفرش مشمار اگر بهات میگویم
دین من و دانش یقینم قدس است
هر سورۀ من سرودۀ آزادیست
روحُ القُدُس و روحِ امینم قدس است
هرگز به شعار قدس من خرده مگیر
بر من همه جایِ سرزمینم قدس است
بر هر چه که روشنایی و زیباییست
با دیدۀ ژرف خود که بینم قدس است
بلخ/ 3 تیر 1396
رویینهتنیم
کِی گفت؟: فقط غبار مانده
نِی اسپ و نه هم سوار مانده
از فرّ گذشته پشتهیی خاک
چیزیست که یادگار مانده
از بلخِ» به زیر خاکخفته
امروز همین مزار» مانده
از آنهمه لالههای آتش
خاکسترِ نوبهار» مانده؛
بنگر به درون سینههامان
دلهای امیدوار مانده
ماییم و مسیر آرزوها
بر عزم خود استوارمانده
ارچند که مستی از سرِ ما
رفتهست؛ ولی خمار مانده
سردار شویم باز؛ از ما
یک دستۀ سربهدار» مانده
»رویینهتن»ایم و گردد آخر
دژخیم از انتحار مانده[4]
بلخ/ 9 تیر 1396
تا آخرین خط
از دار هرگز؛ ترسی نداریم
در پایداری؛ ما سربهدار»یم
از آریانا؛ از مرز مهریم
با شبپرستی ناسازگاریم
ای نیزهداران! از ما گریزید
جامهسپید»یم؛ نیزک»تباریم
با خون خود، ما آزادهگی» را
دیوار دیوار؛ هی مینگاریم
از بین آتش؛ از زیر آوار
همواره از سر؛ سر میبرآریم
لوح توقّف را در سر راه
این بار باقی کَی میگذاریم
ما پیشتازیم؛ تا آخرین خط
ـ آن خطّ خونین ـ ره میسپاریم
بلخ/ 12 تیر 1396
وارستهگی و رستهگی
ای قوم که از گرسِنهگی یکسره سیرید
در زیر فشار غم نان خوردوخمیرید
وارستهگی و رستهگی امریست خیالی
در حلقۀ یک لقمۀ نان تا که اسیرید
این گفتِ گروهانِ پیامآور مرگ است:
از زندهگی و هر چه در آن فاصله گیرید؛ ـ
ـ چون زنده گی از جملۀ اسباب گناه است
اصلاً به جهان نامده خوب است بمیرید»
این باور پوچ است که: دنیا همه هیچ است»
بر آن نه بپیچید و نه آن را بپذیرید
از جامۀ اندیشۀ فرسوده برآیید
بر هر دو جهان باز ببینید امیرید[5]
بلخ/ 13 تیر 1396
آزاده ام
نه دیوانه، نی مست از باده ام
که یک راهپیمای این جاده ام
نه یک راهپیمای ساده ولی؛
در این راهِ پر پیچ سر داده ام
درخشان چه کردهست این جاده را؟
همین خونِ مانندِ بیجاده ام
درفشی بنفش است بر دوش من
ستیزندۀ زالِ زرزاده ام
به خفتن مرا نیست خو و نبود
و خفتان به بر دایم آماده ام
تو میلرزی از تک تکِ پای من
به میدان کجا پای بنهاده ام؟
چه میپرسی از نام قومم دگر؟
که آزاده بودم، که آزاده ام
بلخ/ 15 تیر 1396
با دستهای خالی
ماییم و دستِ بالا با دستهای خالی
سرشار آرزوها با دستهای خالی
نستوه و پا از هفتخوان گذشتیم
رزمیده ایم تنها با دستهای خالی
رفتیم و دسته دسته گلهای سرخ چیدیم
برگشته ایم کَی ما با دستهای خالی؟
دست گشادِ ما را کَی بسته تنگدستی
پُر بوده ایم حتّا با دستهای خالی
گام استوار اگر شد؛ باید نداشت باور:
کاری نگردد اجرا با دستهای خالی
ارچند تا به دندان باشند هم مسلّح
رانیم دشمنان را با دستهای خالی
بلخ/ 24 تیر 1396
در کارزار تازه
در کارزار تازه مبادا کم آورید
یک جامِ افتخار دگر را هم آورید
میدان دادخواهیِ تان از چه رو تهیست؟
آن کاوۀ بسیجی و آن پرچم آورید
بر دوش خویش پرچم نوروز را نهید
یورش به بارگاهِ شب و ماتم آورید
شهنامۀ نوی، که نباشد دگر در آن ـ
ـ اسفندیار رخ به رخ رستم، آورید
آیینۀ سکندر ملعون شکستنیست
باورکنید؛ روی به جام جم آورید
جامی به افتخار شما سرکَشند تا
در کارزار تازه مبادا کم آورید
بلخ/ 28 تیر 1396
کجاست فردوسی؟
هنوز تازۀ تازهست باغ لالۀ ما
هنوز ـ زخم عمیق هزارسالۀ ما
برای دشمنِ ما آسیابگردان است
هنوز خونِ نخوابیدۀ سلالۀ ما
به سرزمینِ نیاییِ خویش مهجوریم
که نام اصلیِ ما نیست در قبالۀ ما
به سوگ قاتل خود ما سیاهپوشانیم
چه خندهآور و بیجاست آه و نالۀ ما!
نمینوازدمان دست سرنوشت و نشد
به غیرِ سیلیِ سخت ستم حوالۀ ما
نبوده ایم چنین خوار و دشمنان حتّا
به زرق و برق رسیدند از زبالۀ ما
سراید از نو ما را، کجاست فردوسی؟
که شاهنامه کُند نامۀ مچالۀ ما
تاشکند/ 13 مرداد 1396
ای جنگل کشمر
آن که افراشته برشانه درفش داد است
باخبر! کاوه نه، ضحّاک ستمبنیاد است
بی خبر رُو همه برتافته ایم از خورشید
این نیایشکده دیریست نه مهرآباد است
دَور ما صد دژ و دیوار کشیدند از دُور
بعد گفتند که بوم و بر تان آزاد است
دشمن خونیِ ما قصد خراسان دارد
باز هم در پی مرکزشدن بغداد است
بهرِ پیروزیِ ما رستم زالی باید
چند فرماندهِ ما رستم فرّخزاد است؟
آن که در عشق گذشت از سر و جانِ شیرین
نیست خسرو ـ همه دانند ـ فقط فرهاد است
به یک آیندۀ دلخواه نخواهیم رسید
تا که برنامۀ ما هرچه که بادا باد!» است
آی ای جنگل کشمر که دَمَش را گیریم
آتشِ ماست از این باد اگر برباد است
بلخ/ 3 شهریور 1396
دریا
رودانه می شتابم، در سر هوای دریا
باشد که سر گذارم آخر به پای دریا
مستانه سر نهادم در کوه و در بیابان
پرشور میسرایم تنها برای دریا
رودم، عقبگرایی آیین و راه من نیست
هی پیش میروم تا گردم رهای دریا
دریادل استم، امّا صد کوهِ غم به سینه
کس نیست جز دل من دردآشنای دریا
دریاست آسمانی با عشق همسرشت است
ناهید، ایزد عشق است و خدای دریا
دریای آسمانی آیینۀ سپهر است؟
یا آسمان آبی خود یک نمای دریا؟
مانندۀ دل من دریاست پر از اندوه
اشک من است و یاران این محتوای دریا
خود را به کام توفان خواهم زد امشب آخر
تا موج موج گردم در لابهلای دریا
بلخ/ 26 شهریور 1396
پاییز دروغ است
نومید نباید شد، پاییز دروغ است
خشکیدن برگ و گل و پالیز دروغ است
تنها نه که پاییز، زمستان و کرختی
با آنهمۀ زاغ و زغن نیز دروغ است
آیین اهوراییِ ما نیست به جز مِهر
در مذهب ما زشتترین چیز دروغ است
خون میدود آنگونه به رگهای خراسان
انگار که خونریزیِ چنگیز دروغ است
کِی گفت که برباد شوی عاقبت از باد
ای جنگل، با باد درآویز! دروغ است
در جاده برآیید، نشینید به سنگر
هرگونه رجز از عقب میز دروغ است
فرهاد فقط بود که دل داد به شیرین
عاشقشدن خسروِ پرویز دروغ است
از معرکهها شیهۀ رخش است که بالاست
در معرکهها شیهۀ شبدیز دروغ است
سرمیزند آخر گل خورشید از آفاق
هر صبح کَی ـ ای قوم سحرخیز! ـ دروغ است؟
همواره تر و تازه و سرسبز بمانید
ای جنگل آزاده که پاییز دروغ است
بلخ/ 3 مهر 1396
زندهگی
جستوجو دارم تو را در هر نفس ای زندهگی!
این نفسها را شمارم پیش خود کی زندهگی؟
از نفسهای من استی، پرهیاهویی اگر
از درون خالیِ خالیای چنان نی، زنده گی!
گفته اند از دیرها بسیار شیرینی؛ ولی
تلخِ تلخی همزمان بسیار چون می، زندهگی!
رهگذار من تویی یا من گذرگاه تو ام؟
راه اگر استیم، میگردیم چون طی؟ زنده گی!
ناگهانی میروی و برنمیگردی دگر
نارفیق و بیوفایی، آه، هی هی زندهگی!
خوب میدانم که جز زهر هلاهل نیستی
باز هم می نوشمت هردم پیاپی، زندهگی!
بلخ/ 5 مهر 1396
بهجهانآمدن کیانوش و داریوش
خوشا بر نگین» و خوشا بر نظام»
که دارند فرزندهایی بهنام
یکی سایناجان» دُردانه است
که خورشیدِ تابندۀ خانه است
و یسنا»ی زیباست دختی دگر
که از آیۀ مهر دارد اثر
سروده» که دیوان شعر من است
گلی ناز دیگر از این گلشن است
خوشا هدیه داد ایزد مهربان
دو همزاد دیگر به این خاندان
یکی داریوش» است افسر به سر
و دیگر کیانوشِ» با زیب و فر
خوشا زندهگانیِ پربار شان
خداوند بادا نگهدار شان[6]
بلخ/ 8 مهر 1396
آموزگار
گرفت باز تباشیر را و راه» نوشت
سپید و روشن بر تختۀ سیاه» نوشت
و یاد داد که بر روی صفحه صفحۀ شب
چهگونه میشود از آفتاب و ماه نوشت
گشود پنجرۀ چشمِ بینشِ ما را
پیمبرانه به ما فرق راه و چاه نوشت
و کار خانهگیِ روزمرّۀ ما را
همیشه مشقِ محبّت به زادگاه، نوشت
گرفت باز تباشیر. زنگِ آخر شد
به روی تخته به خطّ خوشش پگاه» نوشت
بلخ/ 13 مهر 1396
رستم!
برخیز، برخیز، برخیز، رستم!
با دیوی دیگر درآویز، رستم!
هفتاد خوانِ دگر پیشِ روی اند
صدها بلای دگر نیز، رستم!
انبوهی از نیزهداران رسیدند
خونریز مانند چنگیز ، رستم!
انبوهی از تازیانهبهدستان
تازنده تا بلخ و گردیز.، رستم!
مگذار نوروز تحریم گردد
یا مهرگان صِرف پاییز، رستم!
آن غیرتِ خفتۀ قومِ ما را
یک بار دیگر برانگیز، رستم!
یک بار دیگر بکن درّهها را
از شیهۀ رخش لبریز، رستم!
هنگام هنگامههای بزرگ است
ببرِ بیانپوش» بستیز، رستم!
بلخ/ 25 مهر 1396
تا که شهنامه را زدند آتش.
قرنها مکتب جنون خواندیم
روز و شب درس کشتوخون خواندیم
تا که شهنامه را زدند آتش
هر چه را بی چرا و چون خواندیم
نی کمی از درخت آسوریک»،
نی هم از سنگ بیستون» خواندیم
مردم آموختند دانش و فن
ما هی افسانه و فسون خواندیم
هر کتابی که از غلط پر بود
ما به عنوان رهنمون خواندیم
جنگ» را گنج» شایگان گفتیم
بس که هر چیز را نگون خواندیم
آشنا نیستیم با حرکت
هر چه حرف است با س خواندیم ـ
ـ یا به خطّی شکسته بنوشتیم
یا به معنای واژگون خواندیم
بلخ/ 1 آبان 1396
شعار آفتاب
چهقدر شب دراز شد؛ سپیده سر نمیزند
در این فضای شبزده؛ پرنده پر نمیزند»
اگر که نیست اختری؛ به دامن سیاه شب
شهابی از کرانهها ؛ چرا شرر نمیزند؟
به پشت پنجره به جز؛ سیاهی و سکوت نیست
در انتظار کیستی؟ کسی به در نمیزند
به جادههای پرخطر؛ برآی و پیشگام شو
برو خودت قدم بزن؛ کسی اگر نمیزند
اگر چه شب دراز شد؛ شعار آفتاب ده!
به فرق تیرهگی اگر، کسی تبر نمیزند[7]
بلخ/ 19 آبان 1396
خطخطیها
زنگ پشت زنگ.، تک تک.، از چه رو در وا نشد؟
یک صدای کیستی؟» از پشت در بالا نشد
از سر دیوار بالا جَسته کردم جُستوجو
در میان خانه غیر از من کسی پیدا نشد
چیغ سر دادم: کجایی؟ آی!»، در دهلیزها
پرسشم را جز سکوتی محض پادآوا نشد
کوچه هم خالیست، حتّا ردّ پایی نیز نیست
قرنها گویی گذار کس به این سوها نشد
خطخطیهایی به رنگ سرخ جای ردّ پا.
هرچه میکوشم بخوانم چیستند؟ امّا نشد
سایهام نعش مرا بر دوشِ خود هی میکَشد
قهقهه سر داده حتّا روح من دیوانه شد
بلخ/ 26 آبان 1396
به جای انتقام
گناه قتلِ ما را عدّهیی بر دوش میگیرند
شمارِ دیگری خود را ولی خاموش میگیرند
در این جا خون ما را هرچه باداباد میریزند
و در آن جای با هم جشن نوشانوش میگیرند
میاندازند با هم دیگران را بر مراد خویش
به گرمی همدگر را سخت در آغوش میگیرند
در این دنیای پرغوغا کسی در قصّۀ ما نیست
اگرچه قصّۀ ما را سراپا گوش می گیرند
به جای انتقام این بار هم مردم فقط سوگی
برای کشتهگان تازۀ گلپوش میگیرند
بلخ/ 2 آذر 1396
به همکاران بازنشستهام در ادارۀ اطّلاعات و فرهنگ استان بلخ
عَلمداران سپاه دانش و فرهنگ
در این اداره هر آن کس که خوب همکار است
مقام و منزلتش نزد خلق بسیار است
کسی که خدمت فرهنگ و عِلم را بکند
همیشه خار به چشمان زشت اغیار است
اگر چه بازنشسته شود، ولی هر روز
سپاه دانش و فرهنگ را عَلمدار است
اگر چه نیست به چوکیِ خود، نمیبینی
همیشه در دل ما یوسفِ روانیار»[8] است؟
تمام خاطرههای گذشته شیرین» اند
و ماندگارترین، ماریا سزاوار»[9] است
تراوش قلم سبز و پاک و شیوایش
همیشه زیبش هر برگ و رویِ بیدار» است
چه خوش مصاحبی بودهست حاج غوثالدّین»[10]
هنوز از همه همکارها خبردار است
همیش دستخط و نام حاج امانالله»[11]
به هر قبالۀ املاک ما پدیدار است
به راستی که کریم است و زادۀ اکرم»
سخا و جود و کرم را همیشه انبار است
پدید تا به ابد نقش گام او در بلخ
به روی هر چه که از آبدات و آثار است
چراغوار هنر از نبیل» گشت انور»[12]
به هر کناره و کنجی که اسود و تار است
عزیز دیگر دفتر، جناب رویین»[13] است
که از سلالۀ رویینتنان عیّار است
به میزبانی گردشگران به بلخ گزین
همیشه بسته کمر ، خادم و مددگار است
سلامتی و درازیِ عمرِ جملۀ شان
دعای دایمیِ ما به نزد دادار است
بلخ/ 16 آذر 1396
کوچههای راک قونیه
بوی خاک بلخ دارد خاک پاک قونیه
بوی نور و آسمان و عشق، خاک قونیه
مینوازد نینواز بلخ تا امروز هم
در میان کوچههای راک قونیه
پاره میسازد گریبان افق را عاقبت
هایوهوی عارفان سینهچاک قونیه
در شبان عرس و هنگام سماعِ مولوی
طعنه بر افلاک خواهد زد مغاک قونیه
مستیِ صد خُم به یک جامش ببین؛ با تاک بلخ ـ
از ازل همریشهگی دارد ستاک قونیه
قونیه/ 24 آذر 1394
کشتیشکستهگان
دریا! چرا قرار نداری و میتپی؟
چون قلب ما قرار نداری و میتپی؟
شاید که زخمهای تو ژرف اند و بیشمار
از دردها قرار نداری و میتپی
مانند ماهیان جداگشته از تنت
سرتابهپا قرار نداری و میتپی
تنگ غروب دامنت آتش گرفته است
چون کربلا قرار نداری و میتپی
کشتیشکستهگان که به یونان نمیرسند
این گونه تا قرار نداری و میتپی
جزیرۀ قوش، استان آیدین کشور ترکیه/ 4 دی 1396
ای شعر!
ای شعر، پناه آخرینم
تا لحظۀ آه آخرینم!
ای شعر، ای اشتباه اوّل!
ای شعر، گناه آخرینم!
هر سوی که برخورم به بنبست
میگردی راه آخرینم
ای گریۀ روز اوّلینم!
ای خندۀ گاه آخرینم!
من از تو چهگونه چشم پوشم
در وقت نگاه آخرینم؟
بلخ/ 11 بهمن 1396
کجایی؟ ای ابومسلم
در این روز و شب بیهمصدایی
که خواهد خواند آهنگ رهایی؟
شدهست انباری از اندوه، انبار»؛
کجایی؟ ای ابومسلم! کجایی؟[14]
سمرقند/ 19 مرداد 1396
عید قربان
نه نوروزی گلافشان است اینجا
نه یلدایی چراغان است اینجا
اگر باشیم اینسان گوسفندی
همیشه عید قربان است اینجا
بلخ/ 9 شهریور 1396
میانمار
چه خونین مسلخی برما»ست بر ما
شگفتا دیگران غرقِ تماشا
به کام اژدهای آتشیندَم
میانمار» است و خونسرد است دنیا
بلخ/ 15 شهریور 1396
مسعود بزرگ!
خود آرش و خود کمان و خود تیر شدی
بهرِ وطن از زندهگیات تیر» شدی
شهنامۀ غیرت و غرورِ مان را
سنگر سنگر چه خوب تفسیر شدی
بلخ/ شهریور 1396
مسلمانی
به روشنگستری بگشای لب را
چراغان کن، محمّد! باز شب را
به دَور جاهلیّت بازگشتند
بیا از سر مسلمان کن عرب را
بلخ/ 10 آذر 1396
نماز عشق
در این دنیای بیسامانۀ تو
کُند یارب چه این دیوانۀ تو؟
نماز عشق را باید کجا خوا ند؟
که ایمن نیست حتّا خانۀ تو
بلخ/ 1 مهر 1396
به عبدالوهّاب مجیر
گردشگری
حذر از کوه قاف و از پری کن
به شهر خویش باش و سروری کن
سفر، بیرونِ کشور پرهزینهست
بیا در شهر خود گردشگری کن
بلخ/ زمستان 1396
پیک نوبهاران
که خواهد گشت پیک نوبهاران؟
درختی نیست تا گردد شگوفان
پرستوها ندارند آشیانه
که سیمانی شده سقف هر ایوان
بلخ/ 5 فروردین 1397
[1] ـ به روز چهارشنبه 10 خرداد 1396 خورشیدی، در اثر یک رویداد انتحاری در چهارراه زنبق شهر کابل، حدود 700 تن از مردم بیگناه شهید و زخمی شدند. این رویداد اندوهبار، بازتاب گستردۀ رسانهیی و واکنشهای شدیدی را در سطح ملّی و بینالمللی در قبال داشت.
ـ بخوان به نام گل سرخ در صحاری شب.» مطلع سرودهیی است از استاد شفییعی کدکنی.[2]
[3] ـ کین هفده پسرش چیزی نیست»، مصراعی از یک سرودۀ استاد شیرعلی لایق است.
[4] ـ مانده»، در بیت آخر به معنای خسته» آمده است.
[5] ـ این شعر با الهام از غزل معروف مولانا جلالالدّین محمّد بلخی با مطلع ای قوم بهحجرفته! کجایید، کجایید؟»، سروده شده است.
[6] ـ نگین» دخترم و نظام» همسرش است. ساینا»، یسنا»، سروده»، کیانوش» و داریوش» نواسههایم استند.
هنگامی که این سروده را در رخنامۀ» خود نوشتم، آقای عبدالمجید فایق، شاعر بلخی، در پانویس آن این سرودۀ فیالبدیهۀ خود را نگاشت:
کیانوش» آمد چو رخشندهمهر
به جمع عزیزان ز چرخ سپهر
فریدون دوّم بود این مگر
به پرخاش ضحّاک بیداد گر؟
به همراه وی داریوش» آمده
تو گویی که اینجا سروش آمده
دگر پهلوانان شهنامه هم
بیایند باطوس وبا گستهم
خجسته قدومان فرّخنژاد
همی در پناه خداوند باد!
و همچنین، آقای ذبیحالله اختری، شاعر دیگر بلخی، این سرودۀ فیالبدیهۀ خود را نوشت:
به شهنامه هست آنچه نام سران
خدایا عطا کن به این خاندان
بر ایشان تو اقبال را کن عطا
به راهی مبرشان که باشد خطا
بده زندهگییی خوش و شادِ شان
نگه دارِ شان از گزند زمان
[7] ـ این سروده به اقتفای غزلی از هوشنگ ابتهاج با مطلع زیر سروده شده است:
در این سرای بیکسی کسی به در نمیزند
به دشت پُرملالِ ما پرنده پَر نمیزند
بانو مارینا بهار، عضو آکادمی (فرهنگستان) علوم افغانستان، در رخنامه دیدگاهش را دربارۀ این سروده چنین نگاشته است:
زیبایی و طراوت خاصی در این سروده موج میزند. سرودهیی که امید و نشاط به زندهگی را به فریاد میکشد، خواننده را نیرو میبخشد، قوّت میدهد تا فراسوی فراسوها پرواز را تجربه کند، آنهم در فضایی که پرنده پر نمیزند». قدمزدن و گامبرداشتن را از دل شب به آنی میآموزد که باید پرواز را به خاطر بسپارد». چون آفتاب درخشنده و تابناک باقی بمانید، استاد گرامی!
[8] ـ محمّف روانیار، زادهشده در1328 هجری خورشیدی، آمر بخش گردشگری.
[9] ـ شیرین ماریا سزاوار، زادهشده در1334 هجری خورشیدی، مدیر مسؤول رومۀ بیدار».
[10] ـ حاج غوثالدّین صاحبی، زادهشده در 1324 هجری خورشیدی، مدیر هنر و فرهنگ رومۀ بیدار».
[11] ـ حاج امانالله اکرمزاده، زادهشده در 1330 هجری خورشیدی، مدیر کُلّ میراثهای فرهنگی و آبدههای تاریخی.
[12] ـ محمّدانور نبیل، زادهشده در 1330 هجری خورشیدی، مدیر کُلّ هنر.
[13] ـ عبدالله رویین، زادهشده در 1327 هجری خورشیدی، مدیر کُلّ افغانتور (جهانگردی افغانستان).
[14] ـ انبار»، نام قدیمی سر پل» است.
کولاک میگرید» (Плачет метель)، گزینۀ شعر سرگی یسینین، شاعر شناختهشدۀ روس (95 ـ 1925)، با برگردانی صالح محمّد خلیق به زبان فارسی دری، مقدمۀ دانشمندانۀ دکتر فاروق فردا، شاعر و نویسندۀ نامدار کشور و صاحبامتیاز و مدیر مسؤول رومۀ نوید روز» در مسکو، ویراستاری میرعادل شریفزاده، شاعر و سرکنسول جمهوری اوزبیکستان در بلخ، طرّاحی روی جلد توسّط رامین نقشبندی، با شمارهگان 1000 نسخه در 92 رویه با قطع رقعی در پاییز 1396 خورشیدی از سوی انجمن قلم افغانستان در کابل به چاپ رسید. هزینۀ چاپ این کتاب را دکتر عبدالسّمیع حامد، دانشمند، شاعر و نویسندۀ توانای کشور، پرداخته است.
ناشناختههای دانش» (مجموعۀ مقالههای برگردانشده از منابع روسی)، ترجمۀ صالحمحمّد خلیق، در 268 رویه با قطع وزیری و پشتی رنگی با شمارهگان 1000 نسخه به تازهگی، در پاییز سال 1396 خورشیدی، از سوی حوزۀ انتشارات شمال افغانستان در پیشاور به چاپ رسید. این اثر دربرگیرندۀ 50 مقالۀ علمی در پنج گسترۀ زمینشناسی»، ستارهشناسی و مسایل کیهانی»، پزشکی»، فناوری» و فرهنگ» با تصویرهای مرتبط به آنهاست.
محمّدصمیم صورتگر که طرح روی جلد آن را ریخته و سیّد علی کوروشیان کار برگآرایی آن را انجام داده اند.
نامهها» (از دکتر عبدالسّمیع حامد به صالحمحمّد خلیق)، گردآوری پیمانه خلیق، کتابی است که با پشتی رنگی و در 64 رویه به قطع رقعی به تازهگی، در پاییز سال 1396 خورشیدی، با شمارهگان 2000 نسخه از سوی حوزۀ انتشارات شمال افغانستان به رهبری عبدالغفّار ریعان شمالی، در چاپخانۀ صورتگر در بلخ به چاپ رسیده است. کار رایانه و برگآرایی این اثر را سیّد علی کوروشیان و طرّاحی روی جلد آن را محمّدصمیم صورتگر انجام داده اند. این کتاب دربرگیرندۀ یک پیشگفتار دربارۀ جایگاه نامهنویسی در تاریخ ادبیّات فارسی دری و نیز نوشتهیی در معرفی فرستنده و گیرندۀ این نامهها و آشنایی و دوستی هر دو با هم، و 11 نامه از سی سال پیش، از سالهای 1365 و 1366 هجری خورشیدی، که عمدتاً از کابل به بلخ فرستاده شده اند یکجا با عکسهای آن نامههاست. پایانبخش این اثر، تصویرهایی از فرستنده و گیرندۀ این نامههاست. در تصویرها چهرههای مرحوم استاد فرزاد، مرحوم خلیلالله حافد، غلامنبی مدهوش (پدر دکتر حامد)، عبدالفیّاض مهرآیین، محمّدهمایون خیری، ژکفرحسینی، استاد محمّدصادق عصیان، شفیق پیام، قاضی حمیدالله آروین، محمّدصدیق خروش، وحید وارسته و. نیز دیده میشوند.
در این نامهها به نامهای کسانی دیگری نیز چون استاد واصف باختری، استاد محمّدعمر فرزاد، حیدری وجودی، محمّداسحاق دلگیر، عبدالاحد بیریا، عبدالقهّار عاصی، محمّدصدیق خروش، شمسالحق ریوان، تاجمحمّد مستعد، جلیل شبگیر پولادیان، کمالالدّین راغب، ژکفر حسینی، علیحیدر وحید وارسته، بهرام برزین، سهراب سامانیان و دیگران اشارههایی رفته اند.
منابعی دربارۀ صالح محمّد خلیق به استثنای آثار خودش
1 ـ آریانفر، عزیز، (2011 میلادی)، افغانستان ـ سیاهچالۀ ناشناختۀ جیوپولیتیک در کهکشان ناپیدای تهای جهانی (گزینۀ سخنرانیها و مقالات در همایشهای ملّی و بینالمللی)، به کوشش حامد یوسف نظری، چاپ یکم، بی جا: بنگاه انتشارات کاوه، ص 245.
2 ـ اباسین، مطیعلله، (1388 خورشیدی)، لرغونی مینه، چاپ یکم، کابل: وزارت اطلاعات و فرهنگ افغانستان، ص 129.
3 ـ بلندی، سیّد حیدر، (1395 خورشیدی)، عشق با حروف مقطّعه (مجموعۀ اشعار نخستین سوگوارۀ شعر آیینی اسوه)، چاپ یکم، بلخ: بنیاد فرهنگی راه تقوا، صص 5، 36 ـ 40.
4 ـ افشار، ایرج، ( 1377 خورشیدی)، ناموارۀ دکتر محمود افشار، جلد دهم، چاپ یکم، تهران: بنیاد موقوفات دکتر محمود افشار، صص 6123 ـ 6124.
5 ـ اکبرزاده، یوسف، ( 2003 میلادی)، نبوغ شاعر و بلوغ شعر، چاپ یکم، خجند: وزارت فرهنگ جمهوری تاجیکستان، صص 108 ـ 132.
6 ـ الکوزی، نفیسه، (1392 خورشیدی)، نوروز او د افغانستان په ادبیّاتو او فرهنگ کی د هغه انعکاس (نوروز و انعکاس آن در ادبیّات و فرهنگ افغانستان)، برگردان نصرالله ناصر، چاپ یکم، کابل: انتشارات کتب بیهقی، صص 144 (دوبار) و 145 (دوبار).
7 ـ انجمن قلم افغانستان، (1387 خورشیدی)، مجموعۀ مقالات پنجمین جشنوارۀ ادبیّات معاصر افغانستان، چاپ یکم، کابل: انجمن قلم افغانستان، صص 81 ـ 84.
8 ـ انصاری، سلطانمحمّد (1372 خورشیدی)، انکشاف امروزی شهر مزار شریف، چاپ یکم، بلخ: شهرداری مزار شریف، صص 86 ـ 88.
9 ـ انصاری، سلطانمحمّد، (1386 خورشیدی)، ویژهگیهای جغرافیایی و تاریخی بلخ، چاپ یکم، کابل: کتاب و قرطاسیه فروشی حاج عبدالقیّوم، صص 148، 154، 241.
10 ـ انصاری، سلطانمحمّد، (1387 خورشیدی)، بلخ درگذر زمانهها، چاپ یکم، کابل: حاج عبدالقیّوم، صص 30 ـ 14.
11 ـ انصاری، سلطانمحمّد، (1390 خورشیدی)، دانستنیها پیرامون جغرافیای عمومی افغانستان، چاپ یکم، تهران: مؤسسۀ نشر و پخش سرور سعادت، ص 1080.
12 ـ انوشه، حسن و شریعتی سحر»، حفیظالله، (1382 خورشیدی)، افغانستان در غربت (زندهگینامه و نمونههای سرودههای شاعران تبعیدی افغانستان)، چاپ یکم، تهران: انتشارات نسیم بخار، صص دو، 161 ـ 164.
13 ـ انوشه، حسن، (1381 خورشیدی)، دانشنامۀ ادب فارسی، جلد سوم، چاپ دوم، تهران: سازمان چاپ و انتشارات وزارت ارشاد و فرهنگ اسلامی، صص 110، 130، 370، 1136.
14 ـ ایماق، دکتر فیضالله (1393 خورشیدی)، سوز دل (دل سؤرلری) (گزیدۀ اشعار، مقالات، سخنرانیها و مصاحبههای دری و اوزبیکی)، با مقدمههایی از دکتر عبدالغفور روان فرهادی، دکتر عنایتالله شهرانی، دکتر اسدالله شعور و همایون باختریانی، کابل: بنیاد غضنفر، صص 10 ـ 11.
15 ـ باختری، دکتر منیژه، (1390 خورشیدی)، رومهنگاری ادبی، چاپ یکم، کابل: بنیاد انتشارات پرنیان، ص 36.
16 ـ باختری، دکتر منیژه، (1395 خورشیدی)، 93 سال رسانه و قانون (سیری در فراز و فرود رسانههای افغانستان)، چاپ یکم، کابل: انتشارات سعید و انتشارات پرنیان، صص 344، 348، 353، 396.
17 ـ بامیانی، محمّدابراهیم، (1387 خورشیدی)، کیانیها و اسماعیلیان افغانستان، بی جا: بی نا، صص 121 ـ 123.
ـ باور بامیک، عنایتالله، (1390 خورشیدی)، پرسههای جاودانه (مجموعۀ شعر)، چاپ یکم، بلخ: انجمن نویسندهگان بلخ، ص 87.
19 ـ باور بامیک، عنایتالله، (1395 خورشیدی)، به مناسبتها (مجموعۀ شعر)، کابل: انجمن نویسندهگان بلخ، ص شناسنامۀ کتاب.
20 ـ بدری، هلالالدّین، (1374 خورشیدی)، سرود خراسان (گزینۀ آثار)، چاپ یکم، بلخ: انجمن نویسندهگان بلخ، صص 1 ـ 2.
21 ـ برزینمهر، دکتر عبدالغنی، (1387 خورشیدی)، وسوسۀ عاشقی، چاپ یکم، کابل: بی نا، صص 51 ـ 52.
22 ـ بلخی، حاج عبدالکریم، (1378 خورشیدی)، و انسان چرا خلق شد؟، چاپ یکم، پیشاور: بی نا، صص 7 ـ 8.
23 ـ بهمن، گُلنور، (1387 خورشیدی)، یاد آن سفرکرده (ویژۀ استاد واصف باختری)، چاپ یکم، کابل: انجمن قلم افغانستان، صص 3 ـ 12.
24 ـ بهمنش، حبیبالله، (1392 خورشیدی)، نورومۀ بلخ، چاپ یکم، بلخ: کمیتۀ فرهنگی برگزاری جشن نوروز، صص 25 ، 26.
25 ـ بی نام، (1362 خورشیدی)، ستایشگران نور (گزینۀ شعر)، چاپ یکم، بلخ: انجمن نویسندهگان بلخ، صص 8 ـ 9.
26 ـ بی نام، (1372 خورشیدی)، آوردگاه (گزینۀ شعر و داستان دوران جهاد در بلخ)، چاپ یکم، بلخ: انجمن نویسندهگان بلخ، صص دوم فهرست، الف ـ ب، ـ 22.
27 ـ بی نام، (1375 خورشیدی)، ابرمردی بر چکاد فتح و شهادت، جلد دوم، چاپ یکم، پیشاور: کمیسیون فرهنگی گرامیداشت از شهید محمّدرسول پهلوان، ص شناسنامۀ کتاب.
28 ـ بی نام، (1375 خورشیدی)، ابرمردی بر چکاد فتح و شهادت، جلد یکم، چاپ یکم، پیشاور: کمیسیون فرهنگی گرامیداشت از شهید محمّدرسول پهلوان، ص شناسنامۀ کتاب.
29 ـ بی نام، (1381 خورشیدی)، برخی از اسناد و مدارک دومین مجمع عمومی جنبش ملّی ـ اسلامی افغانستان، چاپ یکم، شبرغان: شعبۀ فرهنگ و دانش شورای مرکزی ج. م. ا. ا.، صص 37، 39.
30 ـ بی نام، (1382 خورشیدی)، همگام با بهاران (گزینۀ سرودهها)، چاپ یکم، بلخ: شعبۀ دانش و فرهنگ شورای مرکزی جنبش ملّی ـ اسلامی افغانستان، صص 7، 26 ـ 27.
31 ـ بی نام، (1383 خورشیدی)، انتخاب بهارینه (گزینۀ آثار برگزیدۀ آزمون ادبی آگاهی از انتخابات سراسری»)، چاپ یکم، بلخ: انجمن نویسندهگان بلخ، صص 1، 6 ـ 9.
32 ـ بی نام، (1390 خورشیدی)، بهار وحدت ملّی (گزینۀ شعر)، چاپ یکم، بلخ: ریاست خدمات سکتوری استانداری بلخ، ص 2.
33 ـ بی نام، (1391 خورشیدی)، پی افگندم از نظم کاخی بلند (ویژهنامۀ رومۀ خراسان به مناسبت بزرگداشت حکیم ابوالقاسم فردوسی)، مشهد: مؤسسۀ فرهنگی هنری خراسان، ص 101.
34 ـ بی نام، (1391 خورشیدی)، سمینار علمی ـ پژوهشی بلخ در گذرگاه تاریخ، چاپ یکم، کابل: انتشارات کتب بیهقی، صص ـ 20.
35 ـ بیسد، استادعبدالقیّوم، (1381 خورشیدی)، یک شهر اسکلیت (مجموعۀ شعر)، به کوشش وحید بیسد، چاپ یکم، پیشاور: مرکز نشرات صبور، ص 5.
36 ـ ثاقبی، محمّداسحاق، (1389 خورشیدی)، سایه و سنگ (مجموعۀ رباعیها)، چاپ یکم، کابل: انجمن نویسندهگان بلخ، صص 1 ـ 3 پیش از صفحههای متن.
37 ـ جاوید، محمّدجاوید، (1392 خورشیدی)، تبر و باغ گل سرخ (سوگسرودههایی برای استاد شهید عبدالعلی مزاری)، کابل: انتشارات امیری، صص 8، 231 ـ 232.
38 ـ جعفری، محمود، (1391 خورشیدی)، بیا تفنگ را فراموش کنیم (مجموعۀ شعر ضدّ جنگ افغانستان)، چاپ یکم، کابل: انتشارات میم، صص 113 ـ 114.
39 ـ جعفریان، رسول، (1392 خورشیدی)، جشننامۀ استاد سیّد احمد حسینی اشکوری، تهران: نشر علمی، صص 544، 545، 546، 561.
40 ـ حارس، اسدالله، (1384 خورشیدی)، نیلوفرهای شگفتۀ تالاب (مجموعۀ داستان)، چاپ یکم، بی جا: بی نا، صص ب ـ د.
41 ـ حسینی بامداد، سیّد سکندر، (بی تا)، بوسه بر گلوی نَی (مجموعۀ شعر عاشوایی معاصر افغانستان)، تهران: سورۀ مهر، 6، 62 ـ 63.
42 ـ حسینی کیانی، سیّد نادرشاه، (1393 خورشیدی)، دو مثنوی عرفانی گنجینۀ اسرار، قوّۀ واهمه، چاپ یکم، کابل: کانون فرهنگی حکیم ناصر خسرو بلخی، صص 12، 13.
43 ـ حسینی کیانی، سیّد نادرشاه، (1393 خورشیدی)، مشعل طور (مجموعۀ رباعیات و دوبیتیها)، چاپ یکم، کابل: کانون فرهنگی حکیم ناصر خسرو بلخی، صص 12، 14.
44 ـ حسینی کیانی، سیّد نادرشاه، (1394 خورشیدی)، خمسۀ کیانی، چاپ یکم، کابل: کانون فرهنگی حکیم ناصر خسرو بلخی، صص 12، 14.
45 ـ حسینی کیانی، سیّدنادرشاه، (1394 خورشیدی)، بحرالمعانی، چاپ یکم، کابل: کانون فرهنگی حکیم ناصر خسرو بلخی، صص 4، 5.
46 ــ حسینی کیانی، سیّدنادرشاه، (1394 خورشیدی)، راسخالعقاید، چاپ یکم، کابل: کانون فرهنگی حکیم ناصر خسرو بلخی، صص 4، 5.
47 ـ حسینی، سیّد محمّد، (1387 خورشیدی)، رهبر آزادی (مجموعۀ اشعار عاشورایی علّامه شهید بلخی)، با مقدمۀ سیّد محمّد قاسمی، چاپ یکم، قم: ارگان نشراتی بنیاد فرهنگی ـ تحقیقاتی علّامه شهید بلخی، ص 194.
48 ـ حصاریان، دکتر سیّد اکرامالدّین، (1392 خورشیدی)، نوروز و بزرگداشت آن در بدخشان، چاپ یکم، کابل: انتشارات سعید، صص 39، 100.
49 ـ حصاریان، دکتر سیّد اکرامالدّین، (1395 خورشیدی)، بررسی متون حماسی (حماسهسرایی و شاهنامهپژوهی در زبان فارسی دری)، چاپ یکم، کابل: دانشکدۀ زبان و ادبیّات دانشگاه کابل.
50 ـ حنیف بلخی، محمّدحنیف، (1364 خورشیدی)، پر طاووس یا شعر فارسی در آریانا، با مقدمههایی از استاد خلیلالله خلیلی، محمّف آیینه، محمّد عبدالحمید اسیر، چاپ یکم، پیشاور: بی نا، صص 332 تا 334، 821.
51 ـ حنیف بلخی، محمّدحنیف، (1379 خورشیدی)، مفاخر بلخ، چاپ یکم، پیشاور: مؤلف، ص ردیف خ».
52 ـ حنیف بلخی، محمّدحنیف، (1381 خورشیدی)، پر طاووس یا شعر فارسی در آریانا، دورۀ دوجلدی، چاپ دوم، پیشاور: مؤلف، صص 317 ـ 3، 894، 922.
53 ـ خواجهزاده، شمسالدّین، (1394 خورشیدی)، الگوی مدیریت دولتی کارآ، چاپ یکم، کابل: مؤلف، ص 136.
54 ـ خیراندیش، خیرالّدین، (2008 میلادی)، تاجیکنامه (مجموعۀ شعر)، کتاب یکم، چاپ یکم، شهر دوشنبه: ادیب، ص103.
55 ـ خیری، محمّدهمایون، (1373 خورشیدی)، مردی از آفتاب و آزادی (مجموعۀ مقالات و اشعار محفل بزرگداشت از 87مین سالزاد استاد ابوالخیر خیری فاریابی)، چاپ یکم، بلخ: انجمن نویسندهگان بلخ، صص الف، ج ـ د، 29 ـ 35.
56 ـ دلگیر، محمّداسحاق، (1361 خورشیدی)، شاخستان اندیشه (گزینۀ شعر شاعران امروزین بلخ)، چاپ یکم، بلخ: انجمن نویسندهگان بلخ، ص یکم فهرست کتاب و صص 39 ـ 42.
57 ـ دلگیر، محمّداسحاق، (1365 خورشیدی)، سرود آشتی (گزینۀ شعر)، با مقدمۀ فیضالله انصاری، چاپ یکم، بلخ، انجمن نویسندهگان بلخ، صص 7 ـ 8.
58 ـ دلگیر، محمّداسحاق، (1389 خورشیدی)، شاخۀ شکسته (مجموعۀ شعر)، چاپ یکم، کابل: انجمن نویسندهگان بلخ، صص ج ـ ح.
59 ـ دولتآبادی، بصیراحمد، (1371 خورشیدی)، شناسنامۀ احزاب و جریانات ی افغانستان، چاپ یکم، قم: ؟، صص 138 ـ 141.
60 ـ رازقی نریوال، محمّدصدیق، (1392 خورشیدی)، د تاریخی بلخ لرغونی سیمی او آثار، چاپ یکم، کابل: انتشارات کتب بیهقی، صص 5، 39، 95، 144.
61 ـ رومۀ بازتاب، (1385 خورشیدی)، معرفینامۀ مسؤولین ادارات دولتی ولایت بلخ، چاپ یکم، بلخ: بنیاد فرهنگ و جامعۀ مدنی، ورق 26.
62 ـ روشنا، روشن، (1391 خورشیدی)، بلخ و نوروز، (مجموعۀ مقالهها دربارۀ نوروز)، چاپ یکم، بلخ: کمیتۀ فرهنگی جشن نوروز، صص 3، 4 ـ 14.
63 ـ رهبین، محمّدافسر، (1379 خورشیدی)، ترانههای شبانگاهی (مجموعۀ شعر)، چاپ یکم، پیشاور: ؟، مقدمۀ کتاب.
64 ـ رهین، رسول، (1395 خورشیدی)، تاریخ مطبوعات افغانستان از حقیقت انقلاب ثور تا دورۀ اخیر رومۀ انیس (1357 ـ 1383)، جلد دوم، چاپ یکم، کابل: انتشارات سعید، صص 400، 401، 402، 410، 429، 462، 469.
65 ـ رویین، عبدالله، (1370 خورشیدی)، گزیدهیی از اشعار مشرب، چاپ یکم، بلخ: کانون فرهنگی امیر علیشیر نوایی، صص الف ـ ج.
66 ـ زایری، محمّدرضا، (1390 خورشیدی)، معرفی شرکتکنندهگان دومین همایش بینالمللی باران غدیر، چاپ یکم، تهران: دبیرخانۀ همایش، صص 38 ـ 39.
67 ـ سامانیان، محمّدسهراب، (1383 خورشیدی)، سفر به سوی آفتاب (مجموعۀ داستان)، چاپ یکم، بلخ: انجمن نویسندهگان بلخ، ص پشت جلد کتاب.
68 ـ شجاعی، سیّد اسحاق، (1383 خورشیدی)، ستارۀ شب دیجور (یادمان علّامه شهید سیّد اسماعیل بلخی)، چاپ یکم، تهران: سورۀ مهر، صص 480، 499، 520.
69 ـ شرف خیّاط، خلیفه شرفالدّین، (1382 خورشیدی)، خوان تاکستان (مجموعۀ شعر)، به کوشش صالحمحمّد خلیق، چاپ یکم، بلخ: انجمن نویسندهگان بلخ، صص 1، 5 ـ 6.
70 ـ شرکتکنندهگان آزمون شعری بازسازی و گُل سرخ»، (1387 خورشیدی)، بیا تا گُل برافشانیم (گزینۀ شعر)، چاپ یکم، کابل: ریاست خدمات سکتوری استانداری بلخ، ص 5.
71 ـ شکیب، محمّدزمان، (1384 خورشیدی)، بخندیم یا بگرییم؟ (مجموعۀ طنز)، چاپ یکم، بلخ: انجمن نویسندهگان بلخ، صص 4 ـ 5.
72 ـ شیرمحمّدیان، بهرام و عابدزاده، داداجان، (1996 میلادی)، قصّهها پیرامون فردوسی و قهرمانهای شاهنامه، چاپ یکم، شهر دوشنبه: سفارت جمهوری اسلامی ایران در دوشنبه، صص 119 ـ 121.
73 ـ صابری هروی، سّید جلیل، (1389 خورشیدی)، شعرای عصر حاضر افغانستان، جلد یکم، چاپ دوم، مشهد: نشر نوند، صص 13، 823 ـ 824.
74 ـ صمیم، اورنگ، (1393 خورشیدی)، بلخیون (سفرنامۀ بلخ)، چاپ یکم، جلالآباد: شعبۀ فنّی انجمن پژوهشی مومند، ص 87.
75 ـ عصیان، محمّدصادق، (1384 خورشیدی)، نمونههای شعر امروز بلخ، چاپ یکم، کابل: انجمن نویسندهگان بلخ، صص 4، 7 ـ 11، 30 ـ 33.
76 ـ عصیان، محمّدصادق، (1385 خورشیدی)، سیما و سخن (شاعران و نویسندهگان بلخ، سمنگان و سر پل)، چاپ یکم، کابل: بی نا، صص 81 ـ 84.
77 ـ عصیان، محمّدصادق، (1393 خورشیدی)، مثل احوال جهان (مجموعۀ شعر)، کابل: انجمن نویسندهگان بلخ، ص شناسنامۀ کتاب.
78 ـ عظیمی، محمّدنبی، (1378 خورشیدی)، اردو و ت در سه دهۀ اخیر افغانستان، جلد یکم و دوم، چاپ سوم، پیشاور: مرکز نشراتی میوند، ص 526.
79 ـ فایز، محقق محمّدانور، (1392 خورشیدی)، مجموعۀ مقالات سمینار علمی ـ تحقیقی بلخ در پرتو کاوشهای باستانشناسی و جایگاه آن در تاریخ»، چاپ یکم، کابل: اکادمی (فرهنگستان) علوم افغانستان، ص فهرست و صص 126 ـ 138.
80 ـ فایز، محمّداسحاق، (1392 خورشیدی)، پیشینۀ تجدد، پیدایش و بالندهگی شعر نو در افغانستان، چاپ یکم، کابل: انتشارات سعید، صص 2 ـ 203، 351، 538 ـ 541، 636، 637، 640، 641، 642، 644، 1009، 1010، 1012، 1013، 1014، 10، 1019، 1021، 1022، 1024.
81 ـ فرزام، فیروز، (1385 خورشیدی)، دیدگاهها و خاطرهها از نمایشگاه آثار هنری و صنایع دستی در شهر مزار شریف، چاپ یکم، بلخ: واحد انتشارات دفتر بنیاد شهید مسعود، ص 3.
81 ـ فروغ، دکتر خالده، (1390 خورشیدی)، گام بی توقّف شعر معاصر پارسی دری، چاپ یکم، کابل: انتشارات برگ، ص 7.
82 ـ فطرت، دکتر ذبیحالله، (1391 خورشیدی)، ستارهگان سپهر شهادت، بی جا: بی نا، صص 128 ـ 130.
83 ـ فیروز، محمّدزمان، (1394 خورشیدی)، ژالهباران (مجموعۀ شعر)، چاپ یکم، بلخ: انجمن نویسندهگان بلخ، صص یکم و دوم پیش از متن کتاب.
84 ـ فیروزپور، احمدضیا، (1390 خورشیدی)، استراتیژی روابط عامۀ ولایت بلخ، چاپ یکم، بلخ: استانداری بلخ، ص 2 پشتی کتاب.
85 ـ قاسم، نظام و راعون، هارون، (2005 میلادی)، یک سرزمین محبّت (نمونههای شعر صد سال آخر افغانستان)، چاپ یکم، شهر دوشنبه، انتشارات ادیب، صص 129 ـ 130.
86 ـ قاسم، نظام، (2016 میلادی)، شعرباران (مجموعۀ شعرها)، شهر دوشنبه: انتشارات ادیب، صص 79، 80، 113، 115، 173، 252.
87 ـ قاسمی، سیّد ضیا و مؤدب، علیمحمّد، (1392 خورشیدی)، درختان تبعیدی (نمونههای غزل امروز افغانستان)، چاپ یکم، تهران: شهرستان ادب، صص 9، 157 ـ 158.
88 ـ قانونی، محمّدعمر، (1394 خورشیدی)، خوشنویسی و خوشنویسان معاصر بلخ، چاپ یکم، کابل: انتشارات بینالمللی سرور سعادت، صص 85، 269.
89 ـ قویم، دکتر عبدالقیّوم، ( 1380 خورشیدی)، مروری بر ادبیّات معاصر دری از 1359 تا 1380 ش.، چاپ یکم، کابل، بی نا، صص 5، 290 ـ 292؛ (1385 خورشیدی)، مروری بر ادبیّات معاصر دری از 1359 تا 1380 ش.، چاپ دوم، کابل: انتشارات سعید، صص 5، 290 ـ 292.
90 ـ کمیتۀ علمی و فرهنگی تدوین کتاب، (1387 خورشیدی)، بلخ بامی در سال 1378 هجری خورشیدی، چاپ یکم، کابل: استانداری بلخ، صص 1، 12، 14، 25 ـ 38.
91 ـ کمیتۀ علمی همایش، (1383 خورشیدی)، باغ بسیاردرخت (گزیدۀ شعر معاصر فارسی ایران، افغانستان، تاجیکستان، و ازبکستان)، چاپ یکم، تهران: مرکز گسترش زبان و ادبیّات فارس سازمان فرهنگ و ارتباطات اسلامی و شورای گسترش زبان و ادبیّات فارسی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی، صص 11، 273 ـ 274.
92 ـ گروه نویسندهگان، (1393 خورشیدی)، مرد روزهای دشوار (مجموعۀ مقالات و دیدگاهها دربارۀ استاد عطامحمّد نور)، چاپ یکم، کابل: خبرگزاری جمهور، صص 9 ـ 192.
93 ـ گُلزاد، محمّدآصف، (1392 خورشیدی)، نوبهار بلخ و برمکیان، چاپ یکم، کابل: بی نا، ص 62.
94 ـ مجیدی، حفیظالله، (1388 خورشیدی)، فردا را ورق بزن! (گزیدۀ شعر جوان بلخ و بغلان)، چاپ یکم، بی جا: رادیوی صدای آزادی شمال، ص پیش از فهرست کتاب.
95 ـ مجیر، عبدالوهّاب، (1383 خورشیدی)، یک کوچه پنجره (مجموعۀ شعر)، بلخ، انجمن نویسندهگان بلخ، ص 55.
96 ـ مجیر، عبدالوهّاب، ( 1389 خورشیدی)، در پیچ و خم غزل امروز بلخ، جلد یکم، چاپ یکم، پیشاور: انجمن نویسندهگان بلخ، صص 75 ـ 96.
97 ـ مجیر، عبدالوهّاب، (1394 خورشیدی)، از میان دود و خاکستر (گزینۀ شعر در رثای شهید فرخنده)، چاپ یکم، کابل: انجمن نویسندهگان بلخ، صص 3، 7 ـ 8.
98 ـ مستور، محمّدیاسین، (1394 خورشیدی)، مادر؛ ایثارگر تاریخ (گزینۀ شعر شاعران دربارۀ مادر)، بلخ: دبیرستان یوسف خیرخواه، صص الف، 14 ـ 16.
99 ـ مستور، محمّدیاسین، (1394 خورشیدی)، معلّم من (آموزگار در شعر شاعران)، چاپ یکم، بلخ: بی نا، صص 9 ـ 10.
100 ـ مسیح ارزگانی، علی نجفی، (1390 خورشیدی)، افغانستان؛ رنگینکمان اقوام (قومشناسی و مردمشناسی فرهنگی)، چاپ یکم، کابل: انتشارات صبح امید، صص 85 ـ 86.
101 ـ مصطفی، (1393 خورشیدی)، سردار صلح و سازندهگی (مجموعۀ مقالات دربارۀ استاد عطامحمّد نور)، چاپ یکم، کابل: خبرگزاری جمهور، ص شناسنامۀ کتاب، ص فهرست کتاب، صص 1 ـ 19.
102 ـ موجانی، سیّد علی؛ صدقی، سولماز؛ راهدار، سیّد حمید؛ چینار، علی ارغون؛ حسینزاده، بصیراحمد؛ علیزاده، حسینعلی؛ یارقین، محمّدحلیم؛ (1394 خورشیدی)، فرهنگ شخصیّتهای معاصر افغانستان، زیر نظر سیّد محمّدصادق خرّازی، چاپ یکم، تهران: عظام، صص ح ح و 424.
103ـ مومند، مسعود، (1395 خورشیدی)، گُلواژهها (گزیدۀ دوبیتیهای معاصر افغانستان)، چاپ یکم، کابل: نشر واژه، صص6 ـ 73.
104 ـ مهرآیین، فیّاض، (1388 خورشیدی)، جُستاری در تفسیرنگاری و نکتههای ادبی تفسیر کشفالاسرار، چاپ یکم، پیشاور: انجمن نویسندهگان بلخ، صص 31 ـ 32.
105 ـ میرحسینی، سیّد علی نقی، (1388 خورشیدی)، سانچارک در بستر زمان، جلد یکم، چاپ یکم، قم: انتشارات اشراق، صص 65، 135، 2، 219، 246، 259، 260، 276، 329.
106 ـ نادری کیانی، سیّد منصور، (1393 خورشیدی)، دیوان منصور، به اهتمام محمّدارشاد معنوی، چاپ یکم، تهران: انتشارات میردشتی، صص ، 21، 24، 42.
107 ـ نادری کیانی، سیّد منصور، (1393 خورشیدی)، گنجینۀ عشق (گزیدهیی از سرودههای عاشقانۀ شاعران پارسی سرا)، به اهتمام محمّدارشاد معنوی، چاپ یکم، تهران: انتشارات میردشتی، صص 17، 20، 23.
108 ـ نورنیا، نورمحمّد، (1394 خورشیدی)، ثبت است بر جریدۀ عالم دوام تو، (سوگسرودههای شاعران دربارۀ استاد محمّدعمر فرزاد)، چاپ یکم، بلخ: بی نا، صص 28 ـ 31.
109 ـ واعظی، روحالله، (1395 خورشیدی)، آیههای روشنایی (غمسرودههایی برای شهدای روشنایی)، چاپ یکم، کابل: مؤسسۀ نشر واژه، ص 58. (در اینجا شعر روشنایی» با مطلع بخوان امشب کتاب روشنایی» از منبع رخنامۀ صالحمحمّد خلیق گرفته شده و به اشتباه به نام رضا عطایی به چاپ رسیده است.
110 ـ وافی، فتحالله، (1396 خورشیدی)، شعرای بیدلگرای سمنگان، چاپ یکم، بلخ: بی نا، صص 33، 35، 38، 43، 72.
111 ـ ولوالجی، اسدالله، (1379 خورشیدی)، آغاز و تداوم اختلافات میان جنرال دوستم و آقای مسعود در صفحات شمال افغانستان، چاپ یکم، پیشاور: کتابفروشی فضل، صص 9، 10.
112 ـ هاشمی، سیّد احمد، (1383 خورشیدی)، مسعود فراتر از مرزها، چاپ یکم، کابل: واحد انتشارات بنیاد شهید مسعود، ص 101.
113 ـ هوتکی، ناصر، (1395 خورشیدی)، دستینهها (بیست و شش نوشته در ارزشیابی کارنامۀ فرهنگی واصف باختری)، چاپ یکم، کابل: انتشارات عازم، صص 9، 33 ـ 40.
114 ـ John West, Afghan Media Directory, 1 st Edition, Kabul: INTERNEWS, 2004, p 109.
نوشتۀ پیمانه خلیق
صالحمحمّد خلیق، دانشمند، شاعر، نویسنده، پژوهشگر، مترجم و رومهنگار تاجیک کشور، در بامداد آدینهروز 12 آبان/ عقرب سال 1334 هجری خورشیدی برابر با ربیعالاوّل 1375 هجری قمری و موافق به 14 نوامبر 1955 میلادی در گذر استالفیهای شهر مزار شریف، مرکز استان بلخ، به جهان آمد. پدرش صوفی محمّدعیسی فرزند محمّف و مادرش فاطمه دختر خانمحمّد میباشند. خلیق در 22 خرداد سال 1356 با دوشیزه مینا دختر محمّدحکیم، از نزدیکان خود، ازدواج کرد و ثمرۀ این وصلت دو پسر به نامهای محمّدبهرام برزین دانشآموختۀ مقطع لیسانس از رشتۀ زبان و ادبیّات انگلیسی دانشکدۀ ادبیّات و علوم انسانی دانشگاه بلخ، و محمّدسهراب سامانیان دانشآموختۀ مقطع لیسانس از رشتۀ خبرنگاری دانشکدۀ ادبیّات و علوم انسانی دانشگاه بلخ، و چهار دختر به نامهای شگوفه، دانشجوی مقطع لیسانس در دانشکدۀ حقوق و علوم ی دانشگاه راه سعادت در بلخ، تهمینه و نگینه فارغان دبیرستان گوهرخاتون، و پیمانه دانشجوی مقطع لیسانس دانشکدۀ حقوق و علوم ی دانشگاه بلخ در رشتۀ اداری و دیپلوماسی میباشند.
آموزشها:
صالحمحمّد خلیق، خواندن و نوشتن و آموزشهای نخستین را در مسجد گذر استالفیها در نزد مولوی عبدالصّمد، یک تن از علمای متبحّر کشور، فراگرفت و دورۀ دانشآموزی را از سال 1343 تا 1351 خورشیدی از صنف دوم تا نهم در دبستان میانۀ نادرشاهی» وقت در شهر مزار شریف به درجۀ اعلا سپری کرد و در آنجا از محضر آموزگاران نامداری چون مولوی صالحمحمّد فطرت و سیّد محییالدّین گوهری استفاده کرد. آموزشهای فنّی را از سال 1351 تا 1355 در رشتۀ زمینشناسی نفت و گاز در دانشسرای نفت و گاز شهر مزار شریف پی گرفت و در آنجا از محضر استادان شوروی از جمله آقای دکتر عبداللهزاده، از آذربایجان، و خانم دکتر سوفیت پترو، از روسیه، و استادان داخلی چون آقای مهندس محمّدامین کوهنورد، سلطانعلی سحاب و آقای جهانیار و دیگران دانش آموخت و در ضمن زبان روسی را فراگرفت. آموزشهای عالی را تا درجۀ لیسانس از سال 1373 تا 1375 خورشیدی در دانشکدۀ ادبیّات و علوم انسانی دانشگاه بلخ در رشتۀ ادبیّات فارسی دری به فرجام رسانید. دکتر محمّدیونس طغیان ساکایی، دکتر سیّد محمّدعالم لبیب، دکتر محمّدصالح راسخ، دکتر عبدالغنی برزینمهر و . از استادان او در این دوره بوده اند.
سپس آموزشهای عالی را تا درجۀ ماستری یا کارشناسی ارشد در سالهای نود در رشتۀ زبان و ادبیّات فارسی در دانشگاه پیام نور» جمهوری اسلامی ایران در مرکز مزار شریف، به فرجام رسانید و پایاننامۀ کارشناسی ارشد خود را زیر عنوان بررسی و تحلیل تأثیر شاهنامه بر شعر مقاومت افغانستان با تأکید بر ده شاعر برجسته» زیر نظر استاد راهنما، استادیار دکتر حسین یزدانی، نوشت و در خرداد 1394 خورشیدی زیر نظر داوران: استادیار دکتر حسین یزدانی، دانشیار دکتر مصطفی گرجی، استاد دکتر فاطمه گوپا و با حضور مهناز باکویی کتریمی، نمایندۀ دفتر برنامهریزی و هماهنگی مراکز بینالملل، در دفتر آمار و فناوری اطّلاعات آن دانشگاه دفاع کرد، که پس از بررسی، پایاننامۀ مذکور با نمرۀ 19،75 و با درجۀ عالی مورد پذیرش واقع شد و اکنون در صدد آغاز دورۀ دکترای خویش در همین رشته است.
کارهای دولتی، فرهنگی و اجتماعی:
صالحمحمّد خلیق از اواخر سال 1355 تا 1369 به سمّت معاون مهندس در کارخانۀ کود شیمیایی استان بلخ، در بخشهای گوناگون کنورسیون گاز متان و تولید گاز امونیاک، کار کرد. در جریان کار در آن کارخانه شماری از راهکارهای دستگاههای آنجا را از زبان روسی به زبان فارسی دری برگردان کرد. او از نخستین متخصصان داخلی این کارخانه بود که آزمون کار مستقلانه را در دستگاهها سپری کرده و جاگزین متخصص شوروی شده بود.
در سال 1356 یکجا با روانشاد استاد محمّدعمر فرزاد، روانشاد محمّداسحاق دلگیر، روانشاد هلالالدّین بدری و آقای عبدالفیّاض مهرآیین دست به پیریزی انجمن نویسندهگان بلخ زد و تا سال 1369 به حیث دبیر شعر آن انجمن کار میکرد و پس از آن تا اکنون رئیس آن انجمن است.
از سال 1371 تا 1372 مدیر مسؤول مجلۀ جنبش»، و در سال 1376 معاون ادارۀ کلّ امور فرهنگی و اجتماعی استانهای شمالی کشور بود. از سال 1376 تا 1377 مدیر مسؤول و سردبیر ماهنامۀ امّالبلاد»، از سال 1378 تا 1380 مدیر مسؤول رومۀ بیدار»، نشریّۀ ادارۀ اطلاعات و فرهنگ بلخ، از سال 1379 تا 1380 آموزگار پیمان حقوق کودکان در مؤسسۀ صندوق حمایۀ کودک سازمان ملل (یونسف unicef) در استانهای شمالی کشور، در سال 1381 مسؤول بخش ایجاد کتابخانهها در دفتر اسکان بشر سازمان ملل (هبیتات Habitat) در بلخ، و از سال 1381 تا 1382 مدیر مسؤول و سردبیر ماهنامۀ فرهنگی کیان»، نشریّۀ کانون فرهنگی حکیم ناصر خسرو بلخی، بود. وی از بهمن سال 1383 تا امروز رئیس ادارۀ اطلاعات و فرهنگ استان بلخ است.
خدمت در زیر پرچم کشور:
صالحمحمّد خلیق، در اسفند سال 1357 خورشیدی به خدمت زیر پرچم کشور فرا خوانده شد و دورۀ سربازی را به حیث مترجم زبان روسی در بخش تکنیک وسایط در غند 75 فرقۀ 7 پیاده تا 12 دی 1358 در ریشخور کابل و سپس تا 17 تیر 1359 در غند 75 فرقۀ 20 نارین بغلان در استانهای شمالشرقی کشور سپری کرد و نیز دورۀ احتیاط سربازی را از 5 آبان سال 1369 تا 1 مهر 1371 در تولی تأمینات لوای 72 در ولایت بلخ ثبت نام بود و امّا عملاً سمّت ریاست انجمن نویسندهگان را به دوش داشت.
عضویّت در انجمنها و نهادهای فرهنگی و نشراتی:
خلیق، عضو اتحادیّههای روشنفکران ایجادگر و انجمن نویسندهگان افغانستان و یکی از اعضای هیأت رئیسه در دومین کنگرههای اتحادیّههای روشنفکران ایجادگر و انجمن نویسندهگان افغانستان بود که به روز یکشنبه 25 اسفند 1365 با حضور دکتر نجیبالله، رئیس جمهور وقت، یکی پی دیگری در تالار رادیوی افغانستان و تالار وزارت صحت عامۀ کشور برگزار شدند. او همچنان یک تن از بنیادگذاران و عضو گروه دبیران انجمن نویسندهگان بلخ، عضو انجمن پیوند جمهوری تاجیکستان، عضو هیأت رهبری کانونهای فرهنگی مولانا جلالالدّین محمّد بلخی، حکیم ناصر خسرو بلخی، امیر علیشیر نوایی، بنیادگذار ماهنامۀ ادبی راه»، نشریّۀ انجمن نویسندهگان بلخ، عضو هیأت تحریر نشریّههای امّالبلاد»، بیدار»، به سوی آینده»، جنبش»، حجّت»، دیالوگ»، راه»، راه ابریشم»، رنا»، شهرداری» و کیان» بوده است.
گرایشهای ی:
صالحمحمّد خلیق، از دوران دانشآموزی رابطۀ نزدیکی با نهضت اسلامی کشور داشت و از سال 1349 خورشیدی یکی از اعضای فعّال جوانان مسلمان» در بلخ بود. در دورۀ دانشجویی در دانشسرای نفت و گاز مزار شریف، از سال 1351 تا 1355 به صفت منشی اخوانیها» در آن مرکز آموزشی علمی شناخته میشد و در سالهای جهاد با حزب اسلامی آقای مهندس حکمتیار پیوند داشت و کارهای فرهنگی آن حزب را در شهر مزار شریف انجام میداد و از سال 1363 تا 1365 مسؤول شورای شهر آن حزب در شهر مزار شریف بود.
در سال 1365 یکجا با شماری از فرهنگیان همبسته با گروههای گوناگون جهادی، مانند استاد محمّدعمر فرزاد، عبدالسّمیع حامد، استاد اسدالله حارس، مهندس عبدالمنّان جاج، امیرمحمّد کرور، عبدالقهّار عاصی، جلیل شبگیر پولادیان، استاد گلاحمد یما و دیگران برای همآهنگی فعالیّتهای فرهنگی مجاهدان دست به پیریزی کانون فرهنگیان مسلمان» زد که فعالیّت زیرزمینی داشت.
در آستانۀ روی کار آمدن دولت اسلامی، در پشتیبانی فرهنگی از قیام مشترک مجاهدان و نیروهای ارتش کشور قرار گرفت و پس از پیروزی مجاهدان در سال 1371 خورشیدی، هنگامی که تمام احزاب و سازمانهای جهادی در شمال کشور، ساختار جنبش ملّی ـ اسلامی افغانستان را پدید آوردند، عضو شورای فرهنگی جنبش ملّی ـ اسلامی افغانستان و نیز برای دو سال گردانندۀ مجلّۀ فرهنگی جنبش» و در سالهای 1376 و 1377 مدیر مسؤول و سردبیر مجلۀ فرهنگی امّالبلاد»، نشریۀ شورای فرهنگی جمعیّت اسلامی در بلخ، بود. پس از فروپاشی نظام طالبان، در دومین مجمع عمومی جنبش ملّی ـ اسلامی افغانستان که به روزهای 30 و 31 اردیبهشت سال 1381 در شهر مزار شریف برگزار شد، به حیث منشی هیأت اجرائیۀ شورای مرکزی آن حزب به رهبری ژنرال عبدالرّشید دوستم گزیده شد و تا سال 1383 در همین سمّت باقی ماند. در همین سالها یکجا با عبدالفیّاض مهرآیین، فیضالله ذکّی و محمّدهمایون خیری گروه دیالوگ» را ایجاد کرد و یکجا با آنان با سفر به گوشه و کنار استانهای شمالی و پایتخت کشور و برگزاری گردهمآییها در راستای روشنگری مردم برای گزینش نظام ی پارلمانی در کشور خدمتهای شایانی را انجام داد.
سفرهای داخلی و خارجی:
صالحمحمّد خلیق، سفرهای متعددی به مقاصد گوناگون فرهنگی و کاری در داخل کشور به استانهای کابل، جوزجان، فاریاب، سر پل، سمنگان، بغلان، کندز، تخار، بدخشان، پروان، پنجشیر، لوگر، بامیان و هرات داشته و همچنان سفرهایی بیرونی به کشورهای ایران، تاجیکستان، ازبکستان، ترکمنستان، پاکستان، هندوستان، عربستان سعودی، امارات متّحدۀ عربی، فرانسه، لهستان، ترکیه و ایالات متّحدۀ آمریکا انجام داده است.
در تاجیکستان:
از 8 تا 21 تیر 1361 خورشیدی، به عنوان یک شاعر سفری رسمی فرهنگی به تاجیکستان به شهرهای دوشنبه، نارک و حصار و بازدید از فرهنگستان علوم تاجیکستان و سایر مراکز علمی و فرهنگی آن کشور دیدن و با بازار صابر، شاعر شناختهشدۀ تاجیک؛
از 15 تا 21 آذر 1366 خورشیدی، به دعوت اتحادیّۀ کارگران کارخانۀ کود شیمیایی وخش» در عضویت یک هیأت پنجنفری ازکارخانۀ کود و برق بلخ سفری رسمی به تاجیکستان و بازدید از شهر دوشنبه و شهر کالنینآباد استان قرغانتپه، کارخانۀ کود شیمیایی وخش و بخشهای گوناگون آن و اشتراک در همایشی در خانۀ فرهنگ آن کارخانه؛
از تا 26 شهریور 1371 به دعوت دولت تاجیکستان همراه با عبدالرّحمان انصاری، استاندار بلخ، استاد واصف باختری، استاد فرزاد و نویسندهگان و شاعران دیگر کابل و بلخ برای اشتراک در نخستین کنگرۀ بینالمللی فرهنگیان فارسیزبان سفری رسمی به شهر دوشنبه؛
از 16 تا 22 شهریور 1372 همراه با مولوی محمّدعلم، استاندار بلخ، استاد فرزاد و محمّداسحاق دلگیر برای اشتراک در دومین کنگره سفری رسمی به شهرهای دوشنبه، کولاب، خجند و اوراتپه؛
از 23 تا 30 فروردین 1384 به دعوت وزارت مخابرات تاجیکستان همراه با خدایداد کیهان، رئیس مخابرات بلخ، و عبدالرّب جاهد، آمر رادیو ـ تلویزیون بلخ، برای مبادلۀ تجارب سفری رسمی به شهرهای دوشنبه و قرغانتپه.
از 16 تا 20 شهریور 1385 به دعوت دولت تاجیکستان همراه با لطیف پدرام، زلمی یونسی و شماری از نویسندهگان و شاعران کابل و بلخ برای اشتراک در همایش بینالمللی تاجیکان و فارسیزبانان و 2700 سالهگی شهر کولاب سفری رسمی به شهرهای دوشنبه و کولاب؛
از 19 تا 27 شهریور 1389 همراه با خانواده سفری تفریحی به شهرهای دوشنبه و حصار و دیدار با یوسف اکبرزاده، بازار صابر، رحمت نذری، مؤمن قناعت، خیرالدّین خیراندیش و دانشمندان و شاعران دیگر تاجیکستان؛
از 7 تا 10 تیر 1391 همراه با استاد عطامحمّد نور، والی بلخ، به سفری کاری به شهر دوشنبه؛
از 26 اسفند 1394 تا 5 فروردین 1395 به دعوت دولت تاجیکستان برای اشتراک در همایش بینالمللی ادیبان حوزۀ نوروز سفری رسمی به دوشنبه، پنجیکنت و حصار.
در ازبکستان:
از 7 آبان تا 2 آذر 1371 برای عقد پیمان همکاری طباعتی میان استان بلخ افغانستان و استان سرخاندریای ازبکستان و چاپ برخی از نشریّههای بلخ همراه با استاد فرزاد و محمّدهمایون خیری سفری رسمی به ازبکستان و بازدید از شهرهای ترمذ، دهنو، تاشکند وسمرقند؛
برای چاپ نشریّهها و مجموعههای شعر سفرهای کاری دیگری از 8 دی تا 3 بهمن 1371 خورشیدی و از 8 تا اسفند 1371 همراه با استاد فرزاد و محمّدهمایون خیری؛ از 29 اردیبهشت تا 26 خرداد 1372 همراه با استاد فرزاد، همایون خیری و عبدالسّمیع حامد؛ و از 6 آذر تا 6 دی 1372 و از 3 تا 5 فروردین 1373 به آن کشور؛
در 29 اسفند 1384 همراه با محمّدظاهر وحدت، معاون استاندار بلخ، برای اشتراک در جشن نوروز سفری رسمی به شهر ترمذ؛
از 29 شهریور تا 9 مهر 1391 همراه با خانواده سفری تفریحی و سیاحتی به شهرهای ترمذ، سمرقند، تاشکند و بخارا؛
از 16 تا 26 خرداد 1392 همراه با خانواده سفری تفریحی و سیاحتی به تاشکند و محل تفریحی چمگان؛
در 28 اسفند 1394 همراه با فیاض مهرآیین برای اشتراک در جشن نوروز سفری رسمی به شهر ترمذ، مرکز استان سرخاندریا.
در ایران:
از 10 تا 26 خرداد 1375 به دعوت وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی جمهوری اسلامی ایران در رأس هیأتی سهنفری همراه با استاد فرزاد و فیّاض مهرآیین سفری رسمی به ایران و بازدید از شهرهای تهران، اصفهان، شیراز و مرودشت و دانشگاههای تهران و اصفهان و دیگر مراکز فرهنگی و دیدار با سیّد علی گرمارودی، دکتر قیصر امینپور و علیاصغر شعردوست؛
از 11 دی تا 12 بهمن 1375 برای چاپ کتاب پژوهشی خود به نام عُقاب» سفری کاری همراه با دادعلی نیرو به ایران و بازدید از شهرهای تهران، قزوین، قم و مشهد و دیدار با علیرضا قزوه، شاعر ایرانی؛
از 25 دی تا 17 اسفند 1376 سفری کاری همراه با شیرمحمّد مجلسی و استاد فرزاد برای چاپ مجلّۀ امّالبلاد» به شهرهای مشهد و تهران؛
از 19 اردیبهشت تا 2 خرداد 1388 همراه با خانواده سفری سیاحتی به شهرهای تهران، مشهد، توس، قم، اصفهان و شیراز؛
از 6 تا 13 اسفند 1388 به دعوت ادارۀ کلّ فرهنگ و ارشاد اسلامی استان خراسان رضوی در رأس هیأتی با ترکیب معاون و مدیر بخش فرهنگی روضۀ مبارک حضرت علی (ک) برای مبادلۀ تجارب سفری رسمی به ایران و بازدید از شهرهای مشهد، نیشاپور و توس؛
از 11 تا 14 تیر 1389 به دعوت مجلس اسلامی در ترکیب هیأتی از دانشمندان کشور برای اشتراک به همایش میراثهای مشترک مکتوب میان افغانستان و ایران سفری رسمی به تهران؛
از 21 تا 29 آبان 1390 به دعوت حوزۀ هنری سازمان تبلیغات اسلامی همراه با فیّاض مهرآیین، سهراب سیرت و عنایتالله شهیر، سه تن از شاعران بلخ، برای اشتراک در همایش بینالمللی شعر باران غدیر سفری رسمی به تهران و شیراز و مرودشت؛
از 12 تا 16 اردیبهشت 1391 به دعوت استانداری خراسان رضوی در همراهی استاد عطامحمّد نور، استاندار بلخ، سفری رسمی به شهرهای مشهد، نیشاپور و توس.
در پاکستان:
از 30 تیر تا 13 مرداد 1375 برای چاپ کتاب، همراه با محمّدهمایون خیری، سیّد محمّدعالم لبیب و محمّدعارف مبشّر سفری کاری به پاکستان و بازدید از شهرهای پیشاور، اسلامآباد، راولپندی و مری؛
از 13 تا 23 خرداد 1379 همراه با اسدالله حارس برای اشتراک در سمینار حقوق کودک که از سوی دفتر یونیسف در شهر پیشاور برگزار شده بود سفری کاری به آن کشور؛
از 13 تا 23 خرداد 1380 برای بار دوم در ادامۀ همان سمینار سفری کاری به شهر پیشاور.
در ترکمنستان:
از 12 تا 13 بهمن 1375 یکجا با پروفیسور استاد برهانالدّین ربّانی، رئیس جمهور دولت اسلامی افغانستان و هیأت همراهش در بازگشت از ایران به افغانستان، از راه شهر سرخس از ایران به ترکمنستان و بازدید از شهرهای سرخس، مرو (ماری) و کرکی.
در هندوستان:
از 8 تا 29 شهریور 1384 همراه با خانواده سفری سیاحتی به هندوستان به دهلی نو و دیدار با عبدالحی خراسانی، محمّدافسر رهبین و گلاحمد زریر، فرهنگیان کشور، در سفارت افغانستان در دهلی؛
از 16 آبان تا 2 آذر 1393 همراه با خانواده سفری سیاحتی به دهلی نو و آگره؛
از 23 دی تا 6 بهمن 1394 همراه با خانواده سفری سیاحتی به شهرهای دهلی نو، آگره و بمبئی.
در عربستان سعودی:
از 8 آذر تا دی 1385 خورشیدی همراه با خانواده برای ادای فریضۀ حج سفری به شهرهای مدینۀ منوّره، جدّه و مکّۀ مکرّمه.
در امارات متّحدۀ عربی:
در راه سفر حج در سال 1385 خورشیدی توقفی کوتاه در فرودگاه رأسالخیمه و همچنان در رفت و برگشت به کشورهای فرانسه در سال 1387، لهستان در سال 1392 و ایالات متّحدۀ آمریکا در سال 1393به فرودگاه بینالمللی دوبی.
در ترکیه:
از 15 تا 27 دی 1392 خورشیدی همراه با محمّدصادق عصیان و عبدالوهّاب مجیر سفر فرهنگی و سیاحتی به ترکیه و بازدید از شهرهای استانبول، انقره (آنکارا)، قونیه و بورسا؛
از 26 اردیبهشت تا 4 خرداد 1394 خورشیدی همراه با خانواده سفری فرهنگی و سیاحتی به ترکیه و بازدید از شهرهای استانبول، مانیسا و ازمیر.
در فرانسه:
ـ از 10 تا 21 آذر سال 1387 خورشیدی به دعوت وزارت فرهنگ فرانسه در رأس هیأتی سهنفری برای بازدید از جاهای تاریخی و نهادهای فرهنگی و دیدار با همتایان فرانسهیی و مبادلۀ تجارب، سفری رسمی به فرانسه و دیدن از شهرهای پاریس، سن دونی وشارتر.
در لهستان (پولند):
از 16 تا 24 شهریور سال 1392 خورشیدی از سوی انستیتوت خدمات ملکی دولت جمهوری اسلامی افغانستان، برای آموزش رهبری، همراه با هفت تن از معینان وزارتخانههای گوناگون کشور سفری رسمی به لهستان (پولند) و دیدن از شهر ورشو، پایتخت آن کشور، و شهر تاریخی کراکوف.
در ایالات متّحدۀ آمریکا:
از 26 مرداد تا 16 شهریور سال 1393 خورشیدی به دعوت دفتر بازدیدکنندهگان بینالمللی ادارۀ آموزشی و فرهنگی وزارت امور خارجۀ ایالات متّحدۀ آمریکا برای پیشبرد برنامۀ رهبری استخراج معادن و حفاظت از میراثهای فرهنگی در ترکیب هیأتی از چندین نهاد کشور سفری رسمی به ایالات متّحدۀ آمریکا و دیدن از شهر واشنگتون دی سی، پایتخت ایالات متّحدۀ آمریکا، شهر پیتسبرگ ایالت پنسیلوانیا، شهر مورگان تاون ایالت ویرجینیای غربی، فرودگاه شهر هوستون ایالت تکزاس، شهر توسان ایالت آریزونا، شهر سالت لیک سیتی، مرکز ایالت یوتا، و شهر سنت لوئیس ایالت میسوری.
اشتراک در همایشهای بینالمللی:
همایشهای بینالمللییی که خلیق تا اکنون در آنها شرکت کرده است عبارت اند از:
ـ نخستین همایش بینالمللی تاجیکان و فارسیزبانان، انجمن پیوند، شهر دوشنبه، ـ 25 شهریور 1371؛
ـ دومین همایش بینالمللی تاجیکان و فارسیزبانان، انجمن پیوند، شهرهای دوشنبه، کولاب و خجند، 17 ـ 29 شهریور 1372؛
ـ سومین همایش بینالمللی مسعودشناسی، دولت انتقالی افغانستان، کابل، 16 ـ 17 شهریور 1383؛
ـ همایش بینالمللی علمی ـ پژوهشی بلخ در گذرگاه تاریخ، وزارت اطلاعات و فرهنگ افغانستان، 14 ـ 15 اردیبهشت 1384؛
ـ ششمین همایش بینالمللی تاجیکان و فارسیزبانان و 2700 سالهگی شهر کولاب، انجمن پیوند، شهرهای دوشنبه و کولاب، 16 ـ 20 شهریور 1385؛
ـ همایش بینالمللی بزرگداشت از هشتصدمین سالزاد مولانا جلالالدّین محمّد بلخی، وزارت اطلاعات و فرهنگ افغانستان، کابل و بلخ، 22 ـ 24 اردیبهشت 1386؛
ـ همایش میراثهای مشترک مکتوب افغانستان و ایران، مجلس شورای اسلامی ایران، تهران، 12 تیر 1389؛
ـ همایش بینالمللی بررسی اندیشههای علّامه شهید سیّد اسماعیل بلخی، فرهنگستان علوم افغانستان و بنیاد عالی علمی ـ پژوهشی علّامه شهید سیّد اسماعیل بلخی، کابل، 22 ـ 23 تیر 1389؛
ـ همایش بینالمللی برای حفاظت از میراثهای فرهنگی افغانستان، وزارت اطلاعات و فرهنگ افغانستان، کابل، 26 ـ 28 تیر 1389؛
ـ همایش بینالمللی شعر باران غدیر، حوزۀ هنری سازمان تبلیغات اسلامی ایران، تهران و شیراز، 22 ـ 24 آبان 1390؛
ـ همایش بینالمللی بزرگداشت از بیدل در پیوند با سهصدمین سال وفات او، دانشگاه بلخ، بلخ، 6 و 7 مهر 1392؛
ـ سومین دور همایش بینالمللی گفتوگوی افغانستان و آسیای میانه، مرکز مطالعات راهبردی افغانستان، 26 و 27 آذر 1394؛
ـ همایش بینالمللی ادیبان حوزۀ نوروز، دولت جمهوری تاجیکستان، شهر دوشنبه، 26 اسفند 1394 ـ 5 فروردین 1395؛
ـ همایش بینالمللی امیر علیشیر نوایی، در پیوند با 575مین سالزاد او، وزارت اطلاعات و فرهنگ افغانستان، شهرهای کابل، بلخ و هرات، 23 ـ 27 فروردین 1395؛
ـ همایش بینالمللی خداوندگار بلخ، وزارت اطلاعات و فرهنگ، مؤسسۀ فرهنگی ایکو و استانداری بلخ، شهرهای بلخ و کابل، 1 ـ 3 شهریور 1395؛
کارنامههای فرهنگی و ادبی و آثار چاپشده:
صالحمحمّد خلیق، از دوران دانشآموزی به نوشتن مقاله و سرودن شعر روی آورد. استاد صالحمحمّد فطرت، آموزگار او در مضمونهای قرائت فارسی و زبان عربی در دبستان نادرشاهی، و نیز استاد محمّدعمر فرزاد، مسؤول چاپخانۀ دولتی بلخ و ویراستار رومۀ بیدار، او را در این کار تشویق و راهنمایی میکردند. سرودهها و نوشتههایش در آن زمان بیشتر در رومۀ بیدار و رومههای جوزجانان (دیوه)، فاریاب، بدخشان، سنایی و مجلّههای ژوندون» و پیام حق» در کابل و ولایتهای دیگر کشور به نشر میرسیدند.
نخستین مجموعۀ شعرش را در همان زمان دانشآموزی به نام نورس» با مقدمۀ استاد صالحمحمّد فطرت آمادۀ چاپ ساخته بود، ولی با وجود این که در نامهیی رسمی به امضای دکتر محمّداکرم عثمان، رئیس وقت نشرات وزارت اطلاعات و فرهنگ کشور، مجوّز چاپ و نشر آن داده شده بود به نسبت نبود هزینۀ چاپ از نشر باز ماند. در دورۀ دانشجویی در دانشسرای نفت و گاز دست به برگردان یک سلسله مقالات دربارۀ علم و تکنیک از منابع زبان روسی به زبان فارسی دری زد که پی هم از طریق رومۀ بیدار و سایر نشریّهها به نشر میرسیدند. نخستین مجموعۀ شعرش به نام سلام به آفتاب» در سال 1363 از سوی انجمن نویسندهگان بلخ به چاپ رسید. در سالهای شصت، عبدالفیّاض مهرآیین، شاعر و نویسندۀ جوان بلخ، یکی دیگر از کسانی بود که در تشویق خلیق به آفرینشهای ادبی نقش داشت. از آن زمان تا اکنون نوشتهها و سرودههای خلیق در نشریّههای زیر به نشر رسیده اند:
در نشریّههای داخلی، چون: آسمانه، اردو، افرند، امّالبلاد، اندیشه، بدخشان، به سوی آینده، بیدار، پیام حق، جنبش، جوزجانان، حجّت، راه، رنا، روزنۀ امید، دیالوگ، ژوندون، سلام، سمنگان، سنایی، شهرداری، فاریاب، قلم، کیان، مروه، ندای اسلام، نوید، وحدت، هیواد، انیس، اصلاح، کابلتایمز، پرواز آریانا، انگاره، پر پرواز، کشورداری و شهروند، کلید، شهرک ما، بلخ نوین، صبا، همّت، پرنیان، روزنه، تعاون، پیک شفا، قافله، طلایه، پدیدار، بازتاب، پیام همبستهگی، عصر نو، بازار هفته، امید همزیستی، بیان نو، ارمغان جوانان، اقتدار ملّی، صدای بانو، گام، پیروزی، فجر، ننی افغانستان، سیمرغ، یولدوز، نما، حرف نو، عُقاب آزادی، هویدا، راز، ماندگار، 8 صبح، بازخط، فارسی، آرمان ملّی، رشاد، صدای آزادی، پلوشه، فریاد قلم، روزنۀ امید، جوانان بلخ، عیّاران بلخ، جهان نو، تراوش، بلاغ، پرچم آزادی، باختر، آگاه، نوروز آریانا و .؛
در نشریّههای بیرونی، چون: اطلاعات، کیهان فرهنگی، کمان (دوهفتهنامۀ ادب و هنر پایداری)، جمهوری اسلامی، نامۀ فارسی، گلچرخ، خراسان، خبر جنوب، فرهنگ اسلامی، نشریّۀ ادبیّات پایداری، فرخار (قلمرو شعر)، مجلّۀ ادبیّات پارسی معاصر، در ایران؛ پیام دوشنبه، حصار شادمان، معارف و مدنیّت، گزیتۀ معلّمان، صدای شرق، در تاجیکستان؛ صدای سرخان، چغانیان و آواز تاجیک در ازبکستان؛ و نشریّههای مهاجران افغانستان در کشورهای دیگر، چون: سپیده، سرود امن، افرند، پیام استقلال، حبلالله، وحدت، درّ دری، خطّ سوم، و
افزون بر این، از نام، احوال و آثار خلیق در بیشتر از صد کتاب در داخل و خارج کشور یاد شده است که فهرست تمام این کتابها در همین اثر در مدخل جداگانهیی آمده است.
در 19 بهمن 1393 خورشیدی، از چهلمین سال سرایش شعر خلیق از سوی انجمن ادبی هشت بهشت» با برگزاری همایشی در بلخ بزرگداشت شد، در جشن نوروز سال 1394 برایش لقب پژوهشگر بلخ» داده شد و در 19 آبان 1394 از جایگاه وی به عنوان یک نویسندۀ پیشکسوت کشور، از سوی نهاد دانشآموختهگان افغانستان با برگزاری همایشی در بلخ گرامیداشت شد و نیز در 2 دی 1395 انجمن قلم افغانستان در کابل در بزرگداشت از وی محفلی را برای شعرخوانیاش زیر سرنامۀ دلم کی میشود با گریه خالی» برگزار کرد.
کارنامههای علمی، فرهنگی و ادبی خلیق در زمینۀ سرایش شعر؛ و نیز پژوهش و نگارش در زمینههای فرهنگ، ادبیّات و زبان؛ و به همینگونه برگردان از زبان روسی به زبان فارسی دری در گسترههای ادبیّات، تاریخ و دانش و فناوری؛ تا هنوز ادامه دارد.
آثار چاپشدۀ صالحمحمّد خلیق، به ترتیب سال چاپ شان از این قرار اند:
1 ـ سلام به آفتاب» (مجموعۀ شعر)، چاپ یکم، بلخ: انجمن نویسندهگان بلخ، 1363 خورشیدی؛
2 ـ کاج بلند سبز» (مجموعۀ شعر)، چاپ یکم، بلخ: انجمن نویسندهگان بلخ، 1366 خورشیدی؛
3 ـ جشنهای آریایی» (پژوهش ادبی)، چاپ یکم، بلخ: انجمن نویسندهگان بلخ، 1370 خورشیدی؛ چاپ دوم، ویرایش دوم، 1380 خورشیدی؛ چاپ سوم، کابل: دفتر رسانهیی میدیوتیک، 1383 خورشیدی؛ چاپ چهارم، ویرایش سوم، کابل: انجمن نویسندهگان بلخ، 1388 خورشیدی.
4 ـ بر پای راه ابریشم» (مجموعۀ شعر)، چاپ یکم، بلخ: انجمن نویسندهگان بلخ، 1372 خورشیدی؛
5 ـ عُقاب در فرهنگ ملّی و جهانی و در سرودهها»، (پژوهش ادبی)، چاپ یکم، تهران، 1375 خورشیدی؛
6 ـ سرگذشت رومۀ بیدار»، چاپ یکم، پیشاور: کانون فرهنگی مولانا جلالالدّین محمّد بلخی، 1380 خورشیدی؛
7 ـ یک آسمان ستاره» (مجموعۀ شعر)، چاپ یکم، بلخ: انجمن نویسندهگان بلخ، 1382 خورشیدی؛
8 ـ فریاد آزادی» (نگرشی بر سرودههای علّامه سیّد اسماعیل بلخی)، چاپ یکم، بلخ: انجمن نویسندهگان بلخ، 1383 خورشیدی؛
9 ـ از اوجهای آبی.» (گزینۀ شعر)، چاپ یکم، کابل: انجمن فرهنگی میرزا بابر، 1386 خورشیدی؛
10 ـ تاریخ ادبیّات بلخ»، چاپ یکم، کابل: انجمن نویسندهگان بلخ، 1387 خورشیدی؛
11 ـ تاریخ رومهنگاری بلخ»، چاپ یکم، تهران: انجمن نویسندهگان بلخ، 1389 خورشیدی؛
12 ـ سرود ملّی عشّاق» (مجموعۀ شعر)، چاپ یکم، کابل: انجمن نویسندهگان بلخ، 1391 خورشیدی؛
13 ـ در بامیانِ قلبِ منی» (مجموعۀ شعر)، چاپ یکم، کابل: انجمن نویسندهگان بلخ، 1392 خورشیدی؛
14 ـ آهنگ کیانی» (گزینۀ شعر دربارۀ درۀ کیان با معرفی سرایشگران آنها)، چاپ یکم، کابل: کانون فرهنگی حکیم ناصر خسرو بلخی، 1392 خورشیدی؛
15 ـ مراد از بلخ، تو بودی.» (مجموعۀ شعر)، چاپ یکم، کابل: انجمن نویسندهگان بلخ، 1393 خورشیدی؛
16 ـ نقطه و نقطه، باز هم نقطه» (مجموعۀ شعر)، چاپ یکم، کابل: انجمن نویسندهگان بلخ، 1393 خورشیدی؛
17 ـ اینک فقط تو مانده ای» (گزینۀ شعر)، چاپ یکم، کابل: انجمن قلم افغانستان، 1393 خورشیدی؛
ـ سوگنامۀ گل سرخ» (مجموعۀ شعر)، چاپ یکم، کابل: انجمن نویسندهگان بلخ، 1394 خورشیدی؛
19 ـ آخرین مرز بیکرانی» (مجموعۀ شعر)، چاپ یکم، کابل: انجمن نویسندهگان بلخ، 1394 خورشیدی؛
20 ـ ساحههای باستانی و بناهای تاریخی بلخ»، چاپ یکم، تهران: انجمن نویسندهگان بلخ، 1394 خورشیدی؛
21 ـ آیینه در آیینه» (پژوهش، نقد و نظر)، چاپ یکم، کابل: انجمن نویسندهگان بلخ، 1394 خورشیدی؛
22 ـ تأثیر شاهنامه بر شعر مقاومت افغانستان»، چاپ یکم، تهران: انجمن نویسندهگان بلخ، 1395 خورشیدی؛
23 ـ هیجانِ جان» (مجموعۀ شعر)، چاپ یکم، کابل: انجمن نویسندهگان بلخ، 1395 خورشیدی؛
24 ـ سرنوشتی دیگر» (مجموعۀ شعر)، چاپ یکم، کابل: انجمن نویسندهگان بلخ، 1395 خورشیدی؛
25 ـ سخن عشق/ Слоа люби»، (گزینۀ شعر برگردانشده از زبان فارسی دری به زبان روسی)، ترجمۀ میرعادل شریفزاده، چاپ یکم، کابل: انتشارات شمال افغانستان، 1395 خورشیدی.
صالحمحمّد خلیق بر شماری از آثار دیگران مقدمه نگاشته است و برخی از آثار دیگران را ویراستاری کرده است. کتاب خوان تاکستان» (بلخ، 1382 خورشیدی)، مجموعۀ شعر روانشاد خلیفه شرفالدّین شرف خیاط»، یک تن از شاعران معاصر بلخ، نیز به کوشش او از سوی انجمن نویسندهگان بلخ چاپ شده است.
درباره این سایت